نقد
اولا عنواني كه براي فصل انتخاب شده، خود تناقض دارد. اگر واجب الوجود تمام اشياء است و غيريتي نيست، پس چرا به دنبال آن گفته شده، <اليه يرجع الامور كلها>؟ ثانياً: مؤلف ميگويد: اگر كل اشياء نباشد، واجب الوجود مركب ميشود از <كُوْن> و <لاكُوْن >؛ يعني از بودن خود و نبودن غير خود.جواب به مرحوم مولف اسفار، همان است كه «مفاهيم مقولي» كه از ذات شي اخذ شوند، بيانگر ذات آن نيز هستند، و تركبشان دلالت بر تركب ذات ميكند. همچون انواع اجناس و معقول اول منطقي؛ مثل انسان، سنگ و.... اما آن عنوانهائي كه از مقايسه چيزي با اشياء ديگر، انتزاع ميشوند، مثل «عنوان انتزاعي» اين كه «انسان خودش است و بقر و غنم و حجر نيست»، سلبي و مقايسهاي است. از ذات انسان، چيزي را حكايت نميكند. تركب چنين عنواني انتزاعي، هرگز دلالت بر تركب ذات نميكند؛ چه در انسان و چه در خدا. اين كه خدا خودش است و انسان نيست، بقر نيست، شجر نيست، هيچ دلالتي بر تركب ذات خدا نميكند(1)، چون عنواني انتزاعي است.اگر كسي بگويد، چگونه ممكن است كه ايشان مفاهيم ثانويه فلسفي را با مفاهيم اولي منطقي (ماهوي) اشتباه كرده باشد؟ ميگوييم: اين تقسيمبندي عناوين را، در قرون اخير مطرح نمودند. در زمان سابق مطرح نبود. در كلمات فلاسفه پيشين1 - آقاي مصباح در كتاب آموزش فلسفه اين پاسخ را به تفصيل آوردهاند. به آنجا مراجعه شود.