«فهمي» که بالاخص، مورد نظر دانش تفسير در عصر پيدايش هرمنوتيک بوده است يعني مورد نظر هرمنوتيک است «مطلق فهم نيست» بلکه تنها فهم «معني مورد نظر کلام متکلم» است اما فهم وجود اتم از طريق آثار آن، که در علوم تجربي است يا فهم وجود خدا از نظم طبيعت که مورد نظر فيلسوف ما بعد الطبيعي است، هيچ ربطي به هرمنوتيک و دانش تفسير ندارد همچنين دانش پديدار شناس و فهم براي فلان گروه يا فلان کس، که هر انساني نسبت به تصوراتش يک نوع فهمي خاص و گروهي دارد صحرا براي جنگجو يک نوع مفهوم دارد و براي کشاورز يک نوع مفهوم دارد و براي ديگري يک نوع مفهوم ديگر. ... خلاصه اينها که در پديدار شناسي مطرح است، هيچ ربطي به دانش «تفسير و فهم معني کلام گوينده» ندارد واقعيت اين است که لفظ صحرا و لفظ آب و. .. براي معني مطلق، وضع شده اند نه براي معني نزد کشاورز يا صنعتگر يا نظامي و غيره، به عبارت ديگر نام گربه براي اين نوع موجود خارجي، وضع شده و بر آن دلالت دارد و موضوع له اين الفاظ است، نه مفهوم مقيد آن (و نه مفهوم مطلق و نه مبهم بلکه لابشرط مقسمي است) نه براي کسي که با گربه، بازي ميکند و آنرا ابزار بازي ميبيند و نه براي کسي که از آن ميترسد و آنرا لولو ميداند اصلاً «مفهوم براي فلان کس»، هيچ ربطي به دانش تفسير، ندارد و داخل مباحث هرمنوتيک نيست و بيهوده آقاي هايدگر آن را وارد بحث هرمنوتيک کرده است. همچنانکه هابرماس بيهوده انسانشناسي را وارد بحث هرمنوتيک کرده است.