نتيجهگيري کلي
بحث ما درباره پيشفرض هاي اثبات خدا، تا اينجا در دو پيش فرض اول و دوم، به پايان رسيد:پيشفرض اول
درباره مفهومي از خدا بود كه «هم به تناقض نميانجاميد و هم حاکي از واقعيتي خارجي است.بر خلاف مفهومي از خدا که نزد فلاسفه اشراق و مشاء و بسياري از پيروان اديان مطرح است که در خود تناقض دارد.پيش فرض دوم
درباره حسگرايي مطلق و مکتب ارسطويي و افلاطوني بود که بنا بر اين مكتب هاي شناختي باز، شناخت خدا ناممكن بود. و بنابر مکتب واقعگرايي که سقراط و جان لاک و امثال آنها برآنند، شناخت خدا ممكن است. در پايان هم نظرية «قانون عليت عقلي شهودي» كه بتوان براساس آن، خدا را اثبات كرد روشن شد. بر خلاف قانون عليت تجربي (بر اساس استقراء و عادت و يا حساب احتمالات)، يا قانون عليت فطري، يا مصادره به مطلوب که اثبات خدا بر اساس اين ها، ممکن نيست، يا لااقل مفيد يقين و ضرورت نيست.پيش فرض سوم
که بعداً از آن بحث ميکنيم درباره فايده بحث خداشناسي است «يعني سؤال از لزوم خداشناسي و دين است» و به عبارت ديگر «چرا خداشناسي و چرا دين شناسي»، لازم است و به عبارت ثالثه درباره «فلسفه دين و خداشناسي» است،چون قبل از ورود به بحث اثبات خدا يا دين، ميبايست نياز بشر به بحث خداشناسي و دين روشن گردد؛ زيرا شناختي را که بشر به آن نياز ندارد، نبايد به آن بپردازد. بدين خاطر است که شناخت فايده بحث، مقدم بر اصل بحث است و در مرحله بعد به بحث اثبات خدا يا اثبات دين پرداخته ميشود. لذا اين بحثجهايپيشفرضجها، قبل از بحث خداشناسي بايد مطرح شود که ما هم چنين ميکنيم.