جان لاک در کتاب معروفش به نام تحقيق در فهم بشر در کتاب چهارم آن کتاب، در فصل يازدهم در بند اول، مينويسد:1ـ. .. علم ما نسبت بوجود خودمان، علم شهودي است.2ـ وجود «خدا» را هم «عقل» صريحاً به ما اعلان ميکند چنانکه بيان شد.3ـ اما علم بوجود ساير اشياء فقط بواسطه احساس، ممکن است.
توضيح ما راجع به گفتار جان لاک
مقصود جان لاک از اينکه علم ما بوجود خودمان، علم شهودي است يعني علم بيواسطه دروني است که انسان نسبت به وجود خودش و تصورات و تصديقات و اراده و احساسات و حالات دروني خود از علمي بي واسطه برخوردار است که در اصطلاح ارسطوئي به آن علم حضوري ميگويند اما در اصطلاح فعلي غرب به آن علم بي واسطه دروني ميگويند و بعضاً آنرا علم شهودي هم ميگويند و مقصود از علم شهودي در اصطلاح آنان علم بيواسطه دروني بوجود خود و بوجود محتويات ذهن خود است که صادق ترين علم ما است. و بقول دکارت در تاملات و جان لاک در همين کتاب چهارم «تحقيق در فهم بشر»، من درباره هرچه شک کنم درباره وجود خود و انديشه خود نميتوانم شک کند و شک من درباره هر چيز مرا متوجه وجود خودم ميکند. يعني وجودي که ميانديشد و ميتواند شک يا يقين کند. در هر حال «علم بي واسطه انسان» تنها بوجود خودش و ذهنيات خودش است و بس.