بخش دوم:شناخت صحيح فاعل مختار و خدا
بخش دوم: مقدمهاي براي شناخت صحيح خدا(1)
شناخت< فاعل مختار> به عنوان نوعي از <علت تامة>، چيزي است كه در <فلسفه قديم> مورد انكار قرار گرفته است. مهمترين مباحث خداشناسي هم بر اساس شناخت فاعل مختار است؛ زيرا در «عليت غير فاعل مختار»، هم سنخيت در ميان علت و معلول لازم است و هم همزماني علت و معلول، كه در فاعل مختار چنين نيست. در فلسفه ارسطوئي، علت را به: «علت طبيعي» كه حرارت و آتش و ساير خواص اجسام بيجان باشد و «علت آگاه» كه جانوران باشند و با «اراده و آگاهي»، كار انجام ميدهند، تقسيم ميكنند آنان، انسان را همچون حيوانات تنها فاعل آگاه ميدانند نه فاعل مختار، در اينجا توضيح بيشتري لازم است.تفاوت گياه با حيوان
امتياز كلي گياهان از جمادات، به نمو است. لذا به گياه ميگويند جسم نامي؛ يعني يك سنگ يا آجر و آهن، اگر هزار سال در جايي باشد، باز هم نمو ندارد و تكثيري در كار نيست؛ اما جسم نامي چيزي است كه هم نمو ميكند، و هم امثال خود را تكثير ميكند؛ مثل يك دانه گندم يا لوبيا، يا مگس، يا گوسفند، كه هم نمو دارد و هم تكثير. پس نمو چيزي است كه گياهان را از جماد جدا ميكند؛ جسم نامي1 - من عرف نفسه، فقد عرف ربه: يعني كسي كه نفس انساني خود را درست بشناسد، خدا را هم درست ميشناسد. پس كسي كه خود را درست نشناخت، خدا را هم درست نخواهد شناخت. تفسير الميزان، ج 6، ص 182.