«علم حضوري» كه ذهن نسبت به وجود خودش يا نسبت به چيزهاي دروني ذهناش دارد (مثل آگاهيبه وجود خود يا آگاهي به احساس درونيو ارادهاش)، علمي حضوري است كه نياز به واسطه حسي ندارد. لذا امكان خطا هم در آننيست. ممكن نيست انسان در علم بهوجود خودش يا به وجود اراده و اختيارش، خطا كند. وقتي ميگويد: «من هستم»، ممكن نيست كه در واقع نباشد و خيال كند هست. اما ذهن نسبت به چيزهائي كه در خارج از ذهن است، همچون موجودات مادي، هيچ آگاهي مستقيم ندارد؛ مگر آنكه وجود آنها به اعصاب حسي و در نتيجه بر احساس انسان، تاثير بگذارد و احساس مخصوص كه علامت وجود آن چيز مادي در خارج است، در ذهن رخ دهد و ذهن انسان به كمك چنين احساسي، به وجود خارجي آن چيز مادي، آگاهي پيدا كند.لذا در فلسفة غرب تصورات حسي را تأثّرات حسي هم مينامند؛ زيرا احساس مخصوص و تصورات حسي، در واقع نتيجه تاثير اشياء خارجي بر حواس هستند؛ يعني تصورات حسي در واقع معلول تأثير چيزهاي