6 - «فاقد الشيئ لايكون معطي الشيئ»، بهانهاي ديگر
مرحوم علامه طباطبايي(1) و مرحوم سبزواري(2) از آنجا که حس ميكنند اين استدلالهاي گذشته ناتمام است، از جاي ديگر آن را كمك ميكنند: مثلاً از قاعده <فاقد الشي لا يكون معطي الشي>، به اينكه اگر بگوييم خدا علم نداشت و داد، پس فاقد الشي ميشود. در وجود هم اگر خدا وجود انسان، وجود حيوان و... را نداشته و آنرا عطاء كرده است،1 - کتاب اسفار، ج ششم، ص116 پاورقي (2): بني بيانه علي «علّية المطلق للمقيد» و العلة واجدة لكمال معلوله كما يقال: «معطي الشيءلا يكون فاقدا له. » ......ط مد ظله 2 - کتاب اسفار، ج ششم، ص116 پا ورقي (3 ) . ......اما الدليل فهو هيهنا، ان معطي الخير والكمال، لايكون فاقدا له، وان غاية الشي كماله؛ و كمال الشي هو الشي مع امر زائد؛ اذ لو كانت غاية الشي و كماله فاقد له، لم يكن وصول الشي اليها من قبيل الاستكمالات؛ بل من قبيل التكونات والتفاسدات، س قده.