جواب از قابل تصور نبودن يا بي معنايي لفظ خدا
ادعاي شما پوزيتيويستها كه ميگوييد لفظي كه تجربه حسي نشود بي معني است، سر از تناقض در ميآورد. شما خود براي لفظي كه ميخواهيد آزمايش حسي كنيد، معنايي را تصور ميكنيد و اگر ميگويد نه، شما چه چيزي را ميخواهيد تجربه نموده و آزمايش كنيد؟! آيا معني را كه تصور نكردهايد، لفظي كه هيچ معني ندارد، قابل آزمايش نيست؟!بنابراين شما در موضوع گفتارتان، اول فرض وجود <معني> را كرديد و سپس در محمول گفتارتان به كلي معني را سلب نموديد. اين تناقض است. وقتي ميگوييد اگر معني لفظي قابل تجربه حسي نباشد، آن لفظ معني ندارد، ابتداء بايد معني آن لفظ را به آزمايش حس ببريد. اگر به آزمايش حس نيامد و آن معني قابل مشاهده حسي نبود، آن?گاه ميگوييد آن لفظ معني نداشته است. اين اشكال نقضي است. شايد بعضي از پوزيتيوسيتها با مرحله دوم بتوانند از اين اشكال، خلاصي يابند. به اين صورت كه بگويند ما نميگوييم كه لفظ خدا اصلاً معني ندارد (گرچه اقليتي از آنها اين حرف را ميزنند ولي اکثريتشان ميگويند لفظ خدا بي معني است)، بلكه معنايي كه حكايت از واقع كند ندارد. معناي آن موهوم است، مثل سيمرغ. زيرا معني نامحسوس از تصورات نخستين كه حاكي از واقع هستند، نيست (سخن هابز ) .
(1)
پاسخ به غير ممکن بودن تصور نامحدود
جواب اول
اينکه كلمه نامحدود و1 - فيلسوفان انگليسي، تاليف كاپلستون، فصل مربوط به هابز.