4 - وحدت مفهوم وجود و وحدت وجود:(1)
چهارمين استدلالي كه بر وحدت وجود ارائه كردهاند، از طريق «مشترك معنوي» است. گفتهاند: مفهوم وجود، «مشترك معنوي» است و «مشترك معنوي»، حكايت از وحدت بين افراد خود، در «ما به الاشتراكشان» ميكند. «ما به الاشتراك» در وجود، ميان همه موجودات حتي خدا و خلق، به جز در اصل وجود، نيست. پس اصل وجود خارجي، در همه موجودات يكي است.نقد
در اين استدلال، وجود همچون ماهيت فرض شده كه براي خود، باز ما به الاشتراك و ما به الامتيازي دارد؛ يعني جنس و فصل و نوع دارد اين تفكر غلط است؛ زيرا فرض اين كه وجود هم همچون ماهيت براي خود ما به الاشتراك و كليّت داشته باشد، فرض غلطي است؛ چون وجود، عين تشخّص است و عين خارجيت است. ما به الاشتراك كه كلي باشد، تنها در ذهن است نه در خارج؛ يعني دقيقاً «ماهيت»، نقطه مقابل «وجود» است كه وجود، عين تعين و تشخص است.توضيح
فلاسفه دو گروهند: طرفداران اصالة الماهية و طرفداران اصالة الوجود؛ هر كدام نيز براي خود، استدلالي دارند. در 1 - نهاية الحكمة، مرحله اول، آخر فصل سوم:فللوجود كثرة في نفسه فهل هناك جهة وحدة. ..و بتعبير اخر: حقيقه مشككة، ذات مراتب مختلفه...الحق انها حقيقة واحدة في عين انها كثيرة، لانا ننتزع من جميع مراتبها و مصاديقها مفهوم الوجود العام الواحد البديهي؛ و من الممتنع انتزاع مفهوم واحد من مصاديق كثيره بما هي كثيره، غير راجعة الي وحدة ما...كما مثلوا له بحقيقة النور علي ما يتلقاه الفهم الساذج، انه حقيقه واحدة ذات مراتب مختلفة في الشدة والضعف؛ فهناك نور قوي و متوسط و ضعيف.و ليست مرتبة القوية نوراً و شيئاً زائداً علي النوريه، ولا المرتبه الضعيفة تفقد من حقيقة النور شيئاً... لم تتألف من اجزاء. ..» نقد: اولاً اتحاد وحدت و كثرت يعني اينكه وجود حقيقت واحده شخصيّه باشد و در عين حال كه حقيقه واحد شخصي است كثير و متعدد باشد يعني واحد نباشد تناقضگويي است و تمام مثالهائي كه براي اثبات ادعاي شان ميزنند خطا است ثانياً حقيقت اين است كه نور از اجزاء مناسب خودش، تشكيل شده است؛ همچون جسم كه از أتم تشكيل شده است. تفاوت نورها با هم در قوت و ضعف، در نتيجه كثرت و قلّت اجتماع اين اجزاءاست هر چه اين نوسانات و امواج نوري از يك طيف بيشتر باشد، آن نور، در چشم قويتر ديده ميشود و بالعكس.