علم، عقل، دین

سید محمدرضا علوی سرشکی؛ مقرر: سیدعباس طباطبائی فر؛ ویراستار: سید محمدرضا حسن زاده طباطبائی

نسخه متنی -صفحه : 396/ 178
نمايش فراداده

به خود و انديشه‌ام، علم بي‌واسطه شهودي (علم حضوري) دارم.

- دكارت براي سرچشمه نخستين شناخت، تصورات سومي هم قائل است. تصور ديگر كه از طريق حس‌يا شهود نيامده و من دارم. اين تصور عبارت است از «تصورهاي فطري»؛ مثل تصور من از خدا. دكارت مي‌گويد: تصور خدا را نه از راه شهود خود و نه از راه حسي، نمي‌توانيم به‌دست آوريم. تصور خدا، تصوري فطري است؛ از آنجا که تصور فطري از طريق حس يا شهود نيامده، لذا خودش بر وجود خدا دلالت مي‌كند؛ زيرا خداوند تصور خودش را در درون ما، همچون مهري كه سازنده كالا بر كالايش مي‌زند، (بطور ما قبل تجربي) نهاده است.

توضيح

فلسفه دكارت نسبت به فلسفه قديم، دو ويژگي عمده دارد و به همين دليل بر تمام فلسفة بعد از خود، حاكم است:

1 - يكي اين‌كه فلسفه قديم، دچار شك شد؛ اما بر مبناي دكارت در شك خود، آن‌قدر پيش رفت تا به يقين رسيد، آن هم يقين غير قايل تشكيك، به عبارت ديگر دکارت، بحث از موجود را به بحث از شناخت و يقين، تبديل كرد.

2ـ فلسفه دکارت تفكر در مورد بيرون، كه مورد علاقة فيلسوفان قديم (و قبل از خود) بود را به تفكر در مورد درون، تبديل كرد به مسأله «شناخت» كه در درون انسان رخ مي‌دهد، را همچون تشريح بدن يک انسان، تشريح کرد كار دکارت براي فيلسوفان بعدي سرمشق شد. فلاسفه بعدي آموختند كه براي «شناخت‌مناسب‌، نسبت به بيرون»، اول بايد به «شناخت درون»، اطمينان داشته باشند. دکارت در