نيکوکار بدانيم، ميتوانيم حتي نسبت به کارهايي عقلاً زشت يا بي فايده بگوئيم خداوند قادر است کاري بي فايده يا زشتي را انجام دهد گرچه بخاطر اخلاقي بودن و حکمت بالغه اش هيچ وقت آن را انجام نميدهد و محال است انجام دهد.
اما اگر ما خداوند را فاعل مختار ندانستيم بلکه همچون علت هاي طبيعي که بدون اختيار معلول هائي را ايجاد ميکند فاعل مضطر دانستيم که معلول لازمه وجود آنها است نه لازمه انتخاب و اختيار آنها، در نتيجه گفتن کلمه اينکه خداوند، قادر مطلق است صحيح نيست زيرا قادر مطلق و يا حتي قادر کسي است که انجام و ترک کاري براي او ممکن باشد اگر کاري لازمه وجود اوست ديگر گفتن کلمه اينکه او قادر مطلق است غلط است و لذا فيلسوفان ارسطوئي(1) که جهان و طبيعت را لازمه وجود واجب الوجود ميدانند همچون حرارت که لازمه آتش است و نميتواند از توليد دست بکشد قادر مطلق نميتوان گفت و معني واجب الوجود اعم از معني خدا است زيرا «خدا نزد اديان الهي موجود واجب الوجودي است که به اختيار خود کاري انجام ميدهد» و خلقي ايجاد ميکند و ميتواند هيچ چيزي ايجاد نکند و لذا خداپرستان، خداوند را، قادر مطلق و فاعل مختار (=فعال لما يشاء) و رحمن و رحيم و عادل ميدانند و اين صفات بر فاعل مضطر صادق نيست يعني نميتواند آتش را عادل و داراي اخلاق نيک خواند (اگر
1. مرحوم سبزواري در تعليقه اش بر شواهد الربوبية.