علم، عقل، دین نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سودي به ما رساند و يا آن را ستمگر دانست اگر ضرري از آتش به ما رسيد) .و لذا آقاي فلاطوري ميگويند که: «مقصود ارسطو از واجب الوجود خدا نبوده است بلکه ارسطو فيزيک دان و طبيعي دانش بوده که براي طبيعت که متغير و ممکن است، وجودي اصيل قائل شود که زير بناء و پايه و واجب الوجودي باشد که اين موجودات متغيير و ممکن تکيه بر آن وجود اصيل دارند و وجود ممکن را بدون وجود اصيل و واجب الوجود، نامعقول ميدانست».و لذا بخاطر وجود تضاد در جهان، ارسطو مبدأ نخستين جهان را متعدد ميدانست و در کتاب ما بعدالطبيعه اش مينويسد که با وجود اين تضادها که در سلسله علت هاي جهان، مشاهده ميشود اگر کسي مبدأ نخستين جهان را واحد بداند ياوه گوئي کرده است يعني مطلبي احمقانه گفته است و لذا در فلسفه اصيل ارسطوئي که در کتاب ما بعدالطبيعه ارسطو(1) بيان ميشود مشکل ربط واحد به کثير اصلاً پيش نميآيند چون ارسطو براي جهان مبادي کثير متضاد، قائل است نه مبدأ واحد.اين مشکل وقتي در فلسفه ارسطوئي پيدا شد که در کتاب أُثولوجيا، فلوطين برخلاف ارسطو، بدون ارائه هيچ گونه دليل و برهاني فلوطين، مبدأ واحد را پيش فرض پيدايش جهان دانست و فيلسوفان مسلمان و بعضاً مسيحي خيال کردند مولف ائولوجيا، ارسطو است در نتيجه خيال کردند که ارسطو، مبدأ نخستين جهان را واحد ميداند آن وقت اين اشکال ربط