علم، عقل، دین

سید محمدرضا علوی سرشکی؛ مقرر: سیدعباس طباطبائی فر؛ ویراستار: سید محمدرضا حسن زاده طباطبائی

نسخه متنی -صفحه : 396/ 378
نمايش فراداده

سير فلسفه وپيدايش تاريخ گرائي

پس از دو هزار سال حاکميت منطق و فلسفه ارسطوئي در غرب و ظهور اختلاف ميان پاپ و امپراطور و نيز ظهور کليساهاي مستقل و داشگاه پاريس و غيره و صف آرايي آنها در مقابل پاپ و در نتيجه، پيدايش مکتب هاي جديد شکاکيت و سکولاريسم و اومانيسم و غيره بالاخره تمام دستاورد مسيحيت و کليسا و دين و خدا و اخلاق زير سوال رفت.

از آنجا که «منطق و فلسفه ارسطوئي»، فاقد پايگاه محکمي براي اخلاق بود و ارسطو در منطقش منکر حُسن و قُبح ذاتي و «حقوق طبيعي» بود و در منطق به صراحت حُسن عدل و قُبح ظلم را از يقينيات نمي‌دانست و همچون سوفسطائيان آنرا «اتفاق نظر اجتماعي» مي‌دانست و ارسطو در کتاب اخلاقش هم با اعتقاد به حفظ تعادل در قول براي حفظ اعمال نيک همچون اپيکور مي‌انديشيد در نتيجه به راحتي فلسفه ارسطوئي، در مقابل شکاکيت قرون جديد نسبت به اصول اخلاق و مابعد الطبيعه، سقوط کرد و در قسمت «طبيعيات و علوم طبيعي» هم با کشفيات علوم تجربي نسبت به افلاک و نسبت به عدم بساطت اجسام، به کلي ارسطوئيان پايگاه خود را از دست دادند.

و در قسمت «الاهيات ارسطوئي» که بر اين طبيعيات ارسطوئي، استوار بود مثل نظريه عقول عشره و مقولات عشر (و علت نخستين با حفظ سنخيت ميان علت و معلول)، هيچ پايگاهي براي فلسفه ارسطويي باقي نماند تا کليسايي که تمام اميد خود را به ارسطو بسته بود بتواند در مقابل «علم روز» و «فلسفه جديد»، ايستادگي کند خداي ارسطويي يا علت نخستين بود که