حاسّ و محسوس بالذات و تخيّل كننده با تخيّل را هم به آن افزوده است(1) كه بطلانش روشنتر است.(2)
تخيلات، ساخته و معلول ذهن انسان است. چگونه ممكن است انسانِ خالقِ تخيلات و علت آنها، يا خداي خالق مخلوقات و علت آنها، عين وجود معلول خود باشد؟ بطلان اين نظر روشن است. زيرا وجود معلول غير از وجود علت است.
تصورات حسي از برخورد نيروي حس با عامل خارجي به وجود ميآيد و (به قول ارسطوئيان) انسان قبول كننده آن است. آيا قابل ميتواند عين مقبول باشد؟ آيا دايه ميتواند با بچه يكي باشد؟ بنزين قابل است و كبريت مقبول، آيا اين دو ميتوانند يكي باشند؟ خير. اينها مقدم بر معلول هستند؛ يعني نفس، غير از تصورات حس است. موجود انديشنده نيز همان تصورات حسي نيست.
و نيز در تصورات عقلي، نيروي عقل، علت تصور است و نفس آن را قبول ميكند. اتحادي بين قابل (نفس) با معقول بالذات (كه مقبول است) نيست.
1 - اسپينوزا در كتاب اخلاق و ملاصدرا در كتاب اسفار (ج3ص313 ـ 314) . 2- بعضي علم انسان به وجود خودش را، مصداق اتحاد عقل و عاقل و معقول بالذات دانستهاند، در حاليكه اين هم غلط است؛ زيرا علم موجود زنده به وجود خودش، اختصاص به انسان بالغ و عاقل ندارد؛ بلكه كودك و حتي حيوانات هم به وجود خود، علم و آگاهي دارند و هر نفس زندهاي به وجود خودش شناخت بيواسطه دارد و اين شناخت جزئي است و هيچ جانداري در اين شناخت، نياز به استفاده از قوه عقل ندارد.