آشنایی با منطق و فلسفه

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 111/ 57
نمايش فراداده

3 ـ ابن سينا

ابو على حسين بن عبداللّه بن سينا، نادره دهر و اعجوبه روزگار و رئيس ‍ مشّائيان اسـت و مـظـهر تام و نماينده كامل اين مشرب . وى افزون بر اين ، از طبيبان بزرگ جهان نيز به شـمـار مـى رود و كـتـاب هـاى فلسفى و طبى اش ، جزو متون درسى حوزه هاى علمى و دانشگاهى ، محور بحث و گفت گو بوده و هست .

ابن سينا در فلسفه آثار بسيارى دارد كه همه آن ها را بر مبناى مشرب مشّائى نگاشته است ؛ از آن هـاسـت الشـفاء، الاشارات والتنبيهات ، مبداء و معاد، مباحثات ، و دانش نامه علايى . البته اين بـدان مـعـنا نيست كه او از ذوق اشراقى و عرفانى بى نصيب بوده است . وى در اواخر الاشارات والتنبيهات درباره سير و سلوك عرفانى سخن گفته است .

4 ـ ابـن رشد

ابوالوليد محمّد بن احمد بن محمّد، ملقّب به ابن رشد، از فيلسوفان مشهور به مـشرب مشّائى است . شهرت وى بيشتر در شرح و بسط آثار و عقايد و نظريه هاى ارسطوست ؛ چـنان كه در اروپا (ى قرون وسطا) او را (شارح ) مى خوانده اند. دانته در كتاب كمدى الهى وى را (شارح كبير) لقب داده است .(88)

به دلايلى چند، ابن رشد در اروپاى سده هاى ميانه ، شناخته تر از شرق بود و آثار او بيشتر مـورد تـحسين قرار مى گرفت . نخست به دليل اين كه آثار بيشمار وى به لاتين ترجمه شد و رواج عـام يـافت و از صدمات روزگار در امان ماند، در حالى كه متون اصلى او به عربى ، به عـلّت مـخالفت شديد با فلسفه و فيلسوفان يا سوزانده شد يا جزو كتب ممنوعه اعلام گرديد. دليل دوم آن كه اروپاى دوران رنسانس ، آماده پذيرش روش علمى ابن رشد بود.(89)

روش فلسفى اشراقى

واژه (اشـراق ) بـه مـعناى تابش نور است . بنيانگذار روش اشراق در جهان اسلام ، شيخ شهاب الديـن يـحـيـى بـن مـيـرك سـهـروردى زنجانى مشهور به (شيخ اشراق ) است . وى در قرن ششم هجرى مى زيسته و يكى از اعجوبه هاى روزگار بوده و مكتب اشراق را بنيان نهاده و در بسيارى از مسائل راه و روش خود را از مكتب مشّاء جدا كرده است . شيخ اشراق افزون بر ابداع و تاءسيس و احـيـاى فـلسـفـه اشـراق ، نماينده شايسته اين روش فكرى نيز به شمار مى رود. وى نخستين كـسـى اسـت كـه راه اشـراق را بـه فـلسـفـه گشود و كتاب هايى بسيار بر مشرب فلسفى خود نـگـاشـت . مـهـمترين و مشهورترين كتاب او حكمة الاشراق است . اين كتاب كاملاً بر روش فلسفه اشراق تدوين شده است .

روش فـلسـفـى اشراق نسبت به مشّاء پيروانى كمتر دارد. يكى از مشهورترين آنان ، قطب الدين مـحـمـود بن مسعود بن مصلح شيرازى ملقّب به (قطب الدين شيرازى ) است . وى قانون بوعلى و حـكـمـة الاشـراق را شـرح كـرده كـتـاب درّة التـاج را در فـلسـفه نوشته است كه كتابى بسيار ارزشمند است . بيشتر شهرت وى در فلسفه از گذر شرح حكمة الاشراق پديد آمده است .

كـلمـه اشـراق بـراى روش فـلسفى اشراقى نامى شايسته است و روش فكرى اين مشرب را به خـوبـى مـى نـمـايـانـد. ايـن روش بـراى كـشـف حـقـايـق و تـحـقـيـق در مـسائل فلسفى و حكمت الهى ، تنها استدلال و برهان عقلى را كافى نمى داند، بلكه بر آن است كـه بـراى رسـيـدن بـه حـقـيـقـت افـزون بـر اسـتـفـاده از نـيـروى عـقـلى و اسـتـدلال ، تـزكـيه نفس و مجاهدت باطنى نيز لازم است . بنابراين ، مكتب اشراق در روش تحقيق خود از دو وسيله بهره مى جويد:

1 ـ استدلال و برهان عقلى و استفاده از منبع عقل ؛

2 ـ مجاهدت و تصفيه نفس و استفاده از منبع الهام و اشراق .

شيخ اشراق در مقدّمه حكمة الاشراق برخى حكيمان يونان باستان ـ مانند فيثاغورس و افلاطون ـ را صـاحـبـان و هواخواهان حكمت ذوقى و اشراقى دانسته و افلاطون را (رئيس ‍ اشراقيان ) خوانده است .(90)

اشـراقـى بـودن افـلاطـون مـحـلّ ترديد و اختلاف نظر است . گروهى از شارحان افكار و عقايد افـلاطـون و نـويسندگان تاريخ فلسفه يونان از روش وى با عنوان روش اشراقى ياد نكرده انـد. كـتـاب (المـلل والنـحـل ) شـهـرسـتـانـى ، تـاريـخ فـلسـفـه دكـتـر هـومـن ، تاريخ فلسفه ويل دورانت ، سير حكمت در اروپا از آن جمله اند.

در مـيـان فـيـلسـوفان مسلمان نيز بزرگانى چون فارابى و ابن سينا روش افلاطون را روش ‍ ذوقـى و اشـراقـى نـخـوانـده انـد و حـتـى كـلمـه ا شـراق در كـتـب و آثـار آنـان بـه چـشـم نـمـى آيد.(91)

از نـويـسـنـدگـان تـاريـخ فـلسـفـه در عـصـر جـديـد، بـرتـرانـد راسـل از آمـيـخـتـگى تعقل و اشراق در فلسفه افلاطون ياد كرده ، ولى مفهوم اشراقى بودنش را روشـن نـكرده است تا آشكار شود كه مراد از آن ، همان چيزى است كه شيخ اشراق آن را مجاهدت و تصفيه نفس و سير و سلوك عرفانى مى خواند.

در فلسفه افلاطون از عشق به حقيقت و زيبايى سخن رفته است كه به (عشق افلاطونى ) مشهور اسـت . البـتـه ايـن عـشـق بـا آنـچه شيخ اشراق آن را اشراق ناميده ، تفاوت دارد. استاد مرتضى مطهرى در اين باره مى گويد:

به هيچ وجه معلوم نيست كه افلاطون در زمان خودش يا در زمان هاى نزديك به خودش به عنوان يك فرد اشراقى و طرفدار اشراق درونى شناخته مى شده است .(92)