درس يازدهم:
روش هاى فكرى مسلمانان
هـنـگـامـى كـه پـيـامـبـر اكـرم (ص ) از سـوى خداوند متعال به پيامبرى برگزيده شد، تلاشى گـسـتـرده را براى تحول بنيان هاى فكرى ، سياسى و اجتماعى جامعه خويش آغاز كرد و پس از هـجـرت بـه مدينه ،
بيدرنگ حكومت اسلامى را بنيان نهاد ومسلمانان در سايه حكومت اسلامى و با تـكـيـه بـر رهنمودها و
پيروى از سيره آن رحمت و آيت بزرگ حق تعالى در تمام ميدان ها و ابعاد انـسـانـى ، بـه ويـژه عـلم و
فرهنگ به تحولى عظيم و پيشرفتى شگرف رسيدند و دين مقدّس اسلام در مدتى كوتاه صاحب تمدنى بزرگ و
گسترده شد.شتاب بسيار پيشرفت و گسترش تمدن عظيم اسلامى ، شگفتى همگان ، به ويژه صاحبان تفكر و انـديـشـه و
جامعه شناسان را برانگيخته است . يكى از اينان جرجى زيدان مسيحى است . او مى گويد:عـرب هـا ( مـسـلمانان ) در مدت يك قرن و اندى مطالب و علومى به زبان خود ترجمه كردند كه رومـيان در
مدت چندين قرن از انجام آن عاجز بودند. آرى ، مسلمانان در ايجاد تمدن شگفت آور خود در غـالب مـوارد به
همين سرعت پيش رفته اند (85). يكى از مزاياى تمدن اسلامى اين اسـت كـه عـلوم پـراكـنـده يـونـان ،
ايـران ، هـنـد و كـلده را بـه عـربـى نـقـل كـرد، چـيـزهـايـى بـر آن افـزود و آن را تـرقـى داده ،
كامل كرد.(86)ايـن تـحـول و انـقـلاب عـظـيـم فرهنگى و فكرى همه جانبه ، از مدينه منوّره آغاز شد و محقّقان و
مـصـنـّفـان مـعـتقدند كه نقطه آغاز آن ، تعاليم قرآن كريم ( وحى الهى ) و سنّت نبوى (ص ) و امامان
معصوم (ع )بوده است . مسلمانان نخستين ، با عنايت به قرآن كريم و با تاءسّى به سيره پـيامبر اكرم (ص ) با
علاقه و اشتياقى بسيار به فراگيرى آيات الهى و حفظ و ضبط آن مى پرداختند و با الهام از سفارش هاى رسول
اكرم (ص )، در مسجد النبى ، حلقه هاى بحث و گفت و گـو دربـاره مـعـارف اسـلامـى و عـلوم مـختلف را
تشكيل دادند و شهر مقدّس مدينه را به مهد علم و تعليم و تربيت و مجاهده مبدّل ساختند.بـا آغـاز عـصـر تـرجـمـه و آشـنـايـى مـسـلمـانـان بـا آداب و افـكـار و فـرهـنـگ ملل ديگر،
امامان معصوم (ع )نهضت فكرى و علمى و اسلامى ژرف و همه جانبه اى را آغاز كردند و مسلمانان به تحقيق و
پژوهش در علوم پرداختند. بدين سان ، مكاتب و مشرب هاى مختلف تفسيرى ، فـقـهـى ، كـلامـى ، فـلسـفـى و
عـلمـى پديد آمد و دانشمندان مسلمان هر يك به فراخور استعداد و شايستگى هاى خود اين نحله ها را تكوّن
، رشد و گسترش بخشيدند.اگر چه فلسفه از علومى است كه از راه ترجمه به جهان اسلام راه يافت ، ولى در دامن تعاليم قـرآن و
فـرهـنـگ اسـلامـى ، تـحـول و تـكـامـل و رشـدى بـسـيـار كـرد كـه در بـحـث مـا، مجال پرداختن بدان
نيست . بحث ما، كه درباره روش هاى فكرى مسلمانان است ، تنها به مشرب ها و نحله هايى مى پردازد كه رنگ و
بويى فلسفى و كلامى دارند و در حوزه جهان بينى اسلامى ( توحيدى ) مى گنجند. مجموع آن ها را مى توان به
پنج روش تقسيم كرد:1 ـ روش فلسفى مشّائى ( استدلالى )؛2 ـ روش فلسفى اشراقى ؛3 ـ روش سلوك عرفانى ؛4 ـ روش كلامى ؛5 ـ روش حكمت متعاليه .
روش فلسفى مشّائى (استدلالى )
واژه مـشّاء، به معناى (بسيار راه رونده ) است . در وجه تسميه اين روش گفته اند، چون ارسطو ـ كـه واضـعو مـدوّن ايـن روش اسـت ـ عـادت داشـتـه اسـت كـه در حال راه رفتن و گام برداشتن استدلال و افاده و
افاضه كند، او و پيروانش را مشّائى گويند.بـرخـى بـرآنـنـد كـه از لحاظ تاريخى كلمه مشّاء تنها به ارسطو و پيروانش اطلاق نمى شده است ؛ چنان
كه در كتاب الملل والنحل آمده است :مـشـّائيـان مـطـلق ، اهـل (لوقـيـن )انـد و افـلاطـون از روى احـتـرام هـمـواره در حال راه رفتن
حكمت را افاده مى كرده و ارسطو نيز از او پيروى كرد. از اين رو، او و پيروانش را مشّائيان خوانده
اند.(87)در ايـن شـك نـيـسـت كـه ارسـطو و پيروانش را مشّائى ناميده اند، ولى اين كلمه روش مشّائيان را
بـرنـمـى تـابـانـد؛ زيـرا روش تـفـكّر مشّائى ، استدلالى و عقلى است . در اين روش ، تنها بر
اسـتـدلال عـقـلى و بـرهـان تـكـيـه مـى شـود. ايـن روش در پـى آن اسـت كـه بـا استدلال و قياس عقلى
، مسائل و حقايق فلسفى را به اثبات رساند و از اين راه حقيقت را كشف كند. روش مـشـّائى ، بـه لحـاظ
صـورى از اشـكـال مـخـتـلف (قـيـاس ) بـهـره مـى جـويـد و بـا تـشـكـيـل قـياس نتيجه گيرى مى كند و
به لحاظ مبادى نيز مى خواهد بر بديهيات اوّليّه عقلى و مـوادّ بـرهـانـى تـكـيه كند. به هر حال ،
كلمه (مشّاء) برتاباننده روش مشّائيان نيست و بهترين كلمه اى كه نماينده اين روش است ، (استدلالى )
است .ايـن روش در جـهـان اسـلام ، پـيـروانـى بـسـيـار دارد و بيشترينه فيلسوفان مسلمان پيرو آنند. برخى
بزرگان آن عبارتند از:
1 ـ كـِنـدى
ابـو يـوسـف يعقوب بن اسحاق كندى ، مشهور به (فيلسوف عرب )، كسى است كه فـلسـفـهاسـلامـى با او آغاز مى شود و يكى از مترجمان دوره اسلامى محسوب مى شود و در همان حـال ، فـيـلسـوفـى
صـاحـب نظر بوده است . او همواره مى كوشيده است كه ميان معارف اسلامى و اصول فلسفى آشتى برقرار سازد.
2 ـ فـارابـى
ابـو نـصـر مـحـمـد بـن طـرخـان فـارابـى ، كـسـى است كه او را (معلّم ثانى ) و(فـيـلسـوف المـسـلمـيـن من غير مدافع ) لقب داده اند. وى افزون بر اين ، رياضى دان و موسيقى دانى
بزرگ نيز به شمار مى رود. با اين كه فارابى از فيلسوفان مشّائى است ، ولى كتاب فصوص الحكم او حاكى از
آن است كه از مشرب فلسفى اشراقى نيز بى نصيب نبوده است .