آشنایی با منطق و فلسفه

حسین متفکر؛ مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 111/ 75
نمايش فراداده

علّت و معلول

يـكـى ديـگـر از تـقـسـيـمـات نـخـسـتـيـن هـسـتـى ، تـقـسـيـم آن بـه عـلّت و مـعـلول اسـت .

فـيـلسـوفـان در تـعـريـف عـلّت گـفـتـه انـد: (آن چـيـزى اسـت كـه معلول در كيان و هستى خود به او نيازمند است .) (109) علّت و معلول از مفاهيمى است كه هر كس گونه اى تصور از آن در ذهن خود دارد. هنگامى كه انسان عـصـايـى در دسـت مـى گيرد و با دست خود آن را به حركت درمى آورد، در زمان واحد هم دست و هم عصا حركت مى كنند و با اين حال ، تقدّم و تاءخّر زمانى ميانشان نيست و هر خردمندى حركت عصا را مولود و نتيجه حركت دست مى داند و حركت دست را علّت حركت عصا مى شمارد. پس ، هر كسى علت و معلول را دو چيز مى داند كه يكى به ديگرى (وجود) و (واقعيت ) مى بخشد. در فلسفه ، (وجود دهنده ) را علّت و (وجود يافته ) را معلول مى نامند.

عـلّت و معلول از نخستين و باسابقه ترين موضوعات فلسفى است كه انديشه بشر را به خود معطوف كرده و وى را براى كشف حقيقت به تفكر و انديشه واداشته است .

درك قـانـون عـلّيـّت ( رابـطـه علّى و معلولى ) مهمترين عاملى است كه انسان را به تفكّر منطقى واداشته و مفهوم (چرا) را در ذهن او پديد آورده است .

انـسـان گـاهـى بـه حـوادث و پـديـده هايى برمى خورد كه علّت آن ها را نمى داند و براساس ‍ تـوان عـقـلانـى خود، اين نادانى و جهل را احساس مى كند و برمبناى قانون كلّى علّيّت ميداند كه ايـن پـديـده هـا عـلّتـى دارنـد و هـيـچ پـديـده اى بـى عـلت نـيـسـت . آن گـاه بـه دليل سرشت حقيقت جو يا رفع نيازهاى زندگى خود به جست و جوى علّت آن مى پردازد. اگر آن را بـيـابـد، بـه مـطـلوب خـود خـواهـد رسـيـد و نـادانـى اش بـه آگـاهـى تبديل مى شود و پاسخ را درمى يابد و اگر علّت آن را نيابد، براى ارضاى خود، علّتى ، هر چـنـد مـوهـوم ، برايش فرض ‍ مى كند و به هيچ وجه نمى خواهد از كنار آن پديده و پرسش بى پاسخ بگذرد و با صدفه و اتفاق آن را توجيه كند.

قـانـون عـلّيّت افزون بر آن كه انسان را به تفكّر منطقى وامى دارد. پايه و اساس دانش بشر نيز هست .

اگر رابطه علّى و معلولى ميان اشيا نمى بود، هيچ نظم و قانونى پديدار نمى گشت ؛ زيرا قوانين و سنت هاى حاكم بر انسان و جهان ، همان كيفيات ويژه روابط علّى و معلولى اند و دانـش عـبـارت از بـيان اين كيفيت است . وانگهى ، از قانون علّيّت ، قوانين مهم ديگرى نيز فراهم مـى آيـد؛ مـانـنـد قـانـون سـنـخـيـّت ، جـبـر عـلّى و مـعـلولى و تـنـاهـى علل فاعلى .

قـانـون عـلّت و مـعـلول را، جـز سـوفـسـطـاييان ، تمام انسان هاو مكاتب فلسفى مادّى و الهى به گـونـه اى پـذيـرفـتـه انـد و در مـبـاحـث و مـسائل خود بدان استناد مى جويند. مادّيون تحوّلى ( ديـالكـتـيـكـى ) بـسـيـار كـوشـيـده انـد كـه بـا استناد به اين قانون و قوانين منشعب از آن ، علّت العلل و علّت نخستين را نفى كنند، ولى فلاسفه الهى ، به ويژه فلاسفه مسلمان ثابت كرده اند كـه رشـتـه هـاى عـلّى و مـعـلولى سـرانـجـام بـه عـلّت العـلل و ذات كامل غير معلول ، كه مجرّد از مادّه است ، ختم مى گردد و نظام عالم تحت نظام واحد و قائم به ذات اداره مى شود.