آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 17
نمايش فراداده

غزل 6


  • به ملازمان سلطان که رساند اين دعا را ز رقيب ديوسيرت به خداي خود پناهم مژه سياهت ار کرد به خون ما اشارت دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي چه قيامت است جانا که به عاشقان نمودي به خدا که جرعه‌اي ده تو به حافظ سحرخيز25 که دعاي صبحگاهي اثري کند شما را

  • که به شکر پادشاهي ز نظر مران گدا را مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را ز فريب او بينديش و غلط مکن نگارا تو از اين چه سود داري که نمي‌کني مدارا به پيام آشنايان بنوازد آشنا را دل و جان فداي رويت بنما عذار ما را که دعاي صبحگاهي اثري کند شما را که دعاي صبحگاهي اثري کند شما را

غزل 7


  • صوفي بيا که آينه صافيست جام را راز درون پرده ز رندان مست پرس عنقا شکار کس نشود دام بازچين 27 در بزم دور يک دو قدح درکش و برو اي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيش30 پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را

  • تا بنگري صفاي مي لعل فام را کاين حال نيست زاهد عالي مقام را26 کان جا هميشه باد به دست است دام را28 يعني طمع مدار وصال دوام را29 پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را پيرانه سر مکن هنري ننگ و نام را