اگر دشنام فرمايي و گر نفرين دعا گويم12
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر کمتر جو
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را
جواب تلخ ميزيبد لب لعل شکرخا را
جوانان سعادتمند پند پير دانا را13
که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را14
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را
غزل 4
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
غرور حسنت اجازت مگر نداد اي گل
به خلق و لطف توان کرد صيد اهل نظر
ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست
چو با حبيب نشيني و باده پيمايي
جز اين قدر نتوان گفت در جمال تو عيب
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسيحا را
که سر به کوه و بيابان تو دادهاي ما را15
تفقدي نکند طوطي شکرخا را
که پرسشي نکني عندليب شيدا را
به بند و دام نگيرند مرغ دانا را
سهي قدان سيه چشم ماه سيما را
به ياد دار محبان بادپيما را
که وضع مهر و وفا نيست روي زيبا را
سرود زهره به رقص آورد مسيحا را
سرود زهره به رقص آورد مسيحا را
غزل 5
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را
کشتي شکستگانيم اي باد شرطه برخيز
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند 18
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند 18
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا16
هات الصبوح هبوا يا ايها السکارا
روزي تفقدي کن درويش بينوا را17
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوي نيک نامي ما را گذر ندادند 18