غزل 64
اگر چه عرض هنر پيش يار بيادبيست
پري نهفته رخ و ديو در کرشمه حسن
در اين چمن گل بي خار کس نچيد آري
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
به نيم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
هزار عقل و ادب داشتم من اي خواجه
بيار مي که چو حافظ هزارم استظهار
به گريه سحري و نياز نيم شبيست40
زبان خموش وليکن دهان پر از عربيست
بسوخت ديده ز حيرت که اين چه بوالعجبيست
چراغ مصطفوي با شرار بولهبيست
که کام بخشي او را بهانه بي سببيست
مرا که مصطبه ايوان و پاي خم طنبيست
که در نقاب زجاجي و پرده عنبيست
کنون که مست خرابم صلاح بيادبيست
به گريه سحري و نياز نيم شبيست40
به گريه سحري و نياز نيم شبيست40
غزل 65
خوشتر ز عيش و صحبت و باغ1) و بهار چيست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست41
ساقي کجاست گو سبب انتظار چيست
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست41
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست41
1) در نسخه خ: ز عيش صحبت باغ بدون دو واو عاطفه اول)