غزل 47
به کوي ميکده هر سالکي که ره دانست
زمانه افسر رندي نداد جز به کسي
بر آستانه ميخانه هر که يافت رهي
ز فيض جام مي اسرار خانقه دانست19
دري دگر زدن انديشه تبه دانست18
که سرفرازي عالم در اين کله دانست
ز فيض جام مي اسرار خانقه دانست19
ز فيض جام مي اسرار خانقه دانست19
1 محتسب و منع ميخوارگي ر ک ف).2 حال دل و خبر دل3 شب قدر و عبادت4 !جامه در نيکنامي دريدن ر ک ف).5 شعر رندانه6 ناله شب بيداران ر ک ف).7 سبکباري8 ترک نيا و خوشدلي9 درس عشق10 درس کشّاف11مال وقف و فقيه12 مقام رضا براي سالک13 خلوت، عنقا ر ک ف).14 حکايت زردوز و بورياباف15 باده ازل16 ننگ و نام17 عيد صيام18 سالک و سلوک19 مي