مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او
باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش
دست رنج تو همان به که شود صرف به کام
پير ميخانه هميخواند معمايي دوش
بردم از ره دل1) حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن
رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
داني آخر که به ناکام چه خواهد بودن65
از خط جام که فرجام چه خواهد بودن
تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن
تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن
غزل 392
داني که چيست دولت ديدار يار ديدن66
از جان طمع بريدن آسان بود وليکن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
گه چون نسيم با گل راز نهفته گفتن
بوسيدن لب يار اول ز دست مگذار
فرصت شمار صحبت کز اين دوراهه منزل69
گويي برفت حافظ از ياد شاه يحيي2)
يا رب به يادش آور درويش پروريدن72
در کوي او گدايي بر خسروي گزيدن67
از دوستان جاني مشکل توان بريدن
وان جا به نيک نامي پيراهني دريدن68
گه سر عشقبازي از بلبلان شنيدن
کخر ملول گردي از دست و لب گزيدن
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن70 و 71
يا رب به يادش آور درويش پروريدن72
يا رب به يادش آور درويش پروريدن72
1) ق نخ ي: سر؟)،
2) چنين است در خ نخ، ق س ي و سودي: شاه منصور،