غزل 26 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 26




  • زلف آشفته و خوي کرده و خندان لب و مست
    نرگسش عربده جوي و لبش افسوس کنان
    سر فرا گوش من آورد به آواز حزين
    عاشقي را که چنين باده شبگير دهند
    برو اي زاهد و بر دردکشان خرده مگير
    آن چه او ريخت به پيمانه ما نوشيديم
    خنده جام مي و زلف گره گير نگار
    اي بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست



  • پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست
    نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست120
    گفت اي عاشق ديرينه من خوابت هست
    کافر عشق بود گر نشود باده پرست
    که ندادند جز اين تحفه به ما روز الست
    اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
    اي بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
    اي بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست



غزل 27




  • در دير مغان آمد يارم قدحي در دست
    در نعل سمند او شکل مه نو پيدا
    آخر به چه گويم هست از خود خبرم چون نيست
    شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
    گر غاليه خوش بو شد در گيسوي او پيچيد
    بازآي که بازآيد عمر شده حافظ
    هر چند که نايد باز تيري که بشد از شست



  • مست از مي و ميخواران از نرگس مستش مست
    وز قد بلند او بالاي صنوبر پست
    وز بهر چه گويم نيست با وي نظرم چون هست
    و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
    ور وسمه کمانکش گشت در ابروي او پيوست
    هر چند که نايد باز تيري که بشد از شست
    هر چند که نايد باز تيري که بشد از شست



غزل 28




  • به جان خواجه و حق قديم و عهد درست
    سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
    بکن معامله‌اي وين دل شکسته بخر
    زبان مور به آصف دراز گشت و رواست
    دلا طمع مبر از لطف بي‌نهايت دوست
    به صدق کوش که خورشيد زايد از نفست121
    شدم ز دست تو شيداي کوه و دشت و هنوز
    مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوي
    گناه باغ چه باشد چو اين گياه نرست



  • که مونس دم صبحم دعاي دولت توست
    ز لوح سينه نيارست نقش مهر تو شست
    که با شکستگي ارزد به صد هزار درست
    که خواجه خاتم جم ياوه کرد و بازنجست
    چو لاف عشق زدي سر بباز چابک و چست
    که از دروغ سيه روي گشت صبح نخست
    نمي‌کني به ترحم نطاق سلسله سست
    گناه باغ چه باشد چو اين گياه نرست
    گناه باغ چه باشد چو اين گياه نرست



/ 519