غزل 203 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • ناموس عشق و رونق عشاق مي‌برند
    گره از کار فروبسته ما بگشايند
    دل قوي دار که از بهر خدا بگشايند
    تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشايند
    تا حريفان همه خون از مژه‌ها بگشايند
    که در خانه تزوير و ريا بگشايند
    که چه زنار ز زيرش به دغا بگشايند
    که چه زنار ز زيرش به دغا بگشايند



  • عيب جوان و سرزنش پير مي‌کنند
    اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند
    به صفاي دل رندان صبوحي زدگان
    نامه تعزيت دختر رز بنويسيد
    گيسوي چنگ ببريد به مرگ مي ناب
    در ميخانه ببستند خدايا مپسند
    حافظ اين خرقه که داري تو ببيني فردا
    که چه زنار ز زيرش به دغا بگشايند



غزل 203




  • سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود196
    نيکي پير مغان بين که چو ما بدمستان
    دفتر دانش ما جمله بشوييد به مي
    از بتان آن طلب ار حسن شناسي اي دل199
    دل چو پرگار به هر سو دوراني مي‌کرد
    مطرب از درد محبت عملي مي‌پرداخت200
    مي‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوي
    پير گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
    قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
    کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود



  • رونق ميکده از درس و دعاي ما بود 197 و 198
    هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود
    که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود
    کاين کسي گفت که در علم نظر بينا بود
    و اندر آن دايره سرگشته پابرجا بود
    که حکيمان جهان را مژه خون پالا بود
    بر سرم سايه آن سرو سهي بالا بود
    رخصت خبث نداد ار نه حکايت‌ها بود
    کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود
    کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود



غزل 204




  • ياد باد آن که نهانت نظري با ما بود
    ياد باد آن که چو چشمت به عتابم مي‌کشت
    ياد باد آن که صبوحي زده در مجلس انس
    جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود



  • رقم مهر تو بر چهره ما پيدا بود
    معجز عيسويت در لب شکرخا بود
    جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود
    جز من و يار نبوديم و خدا با ما بود



/ 519