غزل 66 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 66




  • بنال بلبل اگر با منت سر ياريست
    در آن زمين که نسيمي وزد ز طره دوست
    بيار باده که رنگين کنيم جامه زرق
    خيال زلف تو پختن نه کار هر خاميست
    لطيفه‌ايست نهاني که عشق از او خيزد43
    جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
    قلندران حقيقت به نيم جو نخرند44
    بر آستان تو مشکل توان رسيد آري
    سحر کرشمه چشمت به خواب مي‌ديدم
    دلش به ناله ميازار و ختم کن حافظ
    که رستگاري جاويد در کم آزاريست



  • که ما دو عاشق زاريم و کار ما زاريست
    چه جاي دم زدن نافه‌هاي تاتاريست
    که مست جام غروريم و نام هشياريست
    که زير سلسله رفتن طريق عياريست
    که نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست
    هزار نکته در اين کار و بار دلداريست
    قباي اطلس آن کس که از هنر عاريست
    عروج بر فلک سروري به دشواريست
    زهي مراتب خوابي که به ز بيداريست
    که رستگاري جاويد در کم آزاريست
    که رستگاري جاويد در کم آزاريست



غزل 67




  • يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
    حاليا خانه برانداز دل و دين من است
    باده لعل لبش کز لب من دور مباد
    دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
    مي‌دهد هر کسش افسوني و معلوم نشد
    يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين
    گفتم آه از دل ديوانه حافظ بي تو
    زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست



  • جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
    تا در آغوش که مي‌خسبد و همخانه کيست
    راح روح که و پيمان ده پيمانه کيست
    بازپرسيد خدا را که به پروانه کيست
    که دل نازک او مايل افسانه کيست
    در يکتاي که و گوهر يک دانه کيست
    زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست
    زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست



غزل 68




  • ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم ساليست
    مردم ديده ز لطف رخ او در رخ او
    عکس خود ديد گمان برد که مشکين خاليست



  • حال هجران تو چه داني که چه مشکل حاليست
    عکس خود ديد گمان برد که مشکين خاليست
    عکس خود ديد گمان برد که مشکين خاليست



/ 519