غزل 181 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 181




  • بعد از اين دست من و دامن آن سرو بلند
    حاجت مطرب و مي نيست تو برقع بگشا
    هيچ رويي نشود آينه حجله بخت
    گفتم اسرار غمت هر چه بود گو مي‌باش
    مکش آن آهوي مشکين مرا اي صياد
    من خاکي که از اين در نتوانم برخاست
    باز مستان دل از آن گيسوي مشکين حافظ
    زان که ديوانه همان به که بود اندر بند



  • که به بالاي چمان از بن و بيخم برکند
    که به رقص آوردم آتش رويت چو سپند
    مگر آن روي که مالند در آن سم سمند145
    صبر از اين بيش ندارم چه کنم تا کي و چند
    شرم از آن چشم سيه دار و مبندش به کمند
    از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
    زان که ديوانه همان به که بود اندر بند
    زان که ديوانه همان به که بود اندر بند



غزل 182




  • ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
    چون مي از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
    قند آميخته با گل نه علاج دل ماست
    زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر146
    عيب مي جمله چو گفتي هنرش نيز بگو
    اي گدايان خرابات خدا يار شماست
    اي گدايان خرابات خدا يار شماست



  • محرمي کو که فرستم به تو پيغامي چند
    هم مگر پيش نهد لطف شما گامي چند
    فرصت عيش نگه دار و بزن جامي چند
    بوسه‌اي چند برآميز به دشنامي چند
    تا خرابت نکند صحبت بدنامي چند
    نفي حکمت مکن از بهر دل عامي چند
    اي گدايان خرابات خدا يار شماست






  • که مگو حال دل سوخته با خامي چند
    کامگارا نظري کن سوي ناکامي چند
    کامگارا نظري کن سوي ناکامي چند



  • پير ميخانه چه خوش گفت به دردي کش خويش
    حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
    کامگارا نظري کن سوي ناکامي چند



/ 519