آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 163
نمايش فراداده


  • اينش سزا نبود دل حق گزار من محروم اگر شدم ز سر کوي او چه شد ساقي بيا که عشق ندا مي‌کند بلند ما باده زير خرقه نه امروز مي‌خوريم ما مي به بانگ چنگ نه امروز مي‌کشيم پند حکيم محض صواب است و عين خير 61 حافظ وظيفه تو دعا گفتن است و بس دربند آن مباش که نشنيد يا شنيد

  • کز غمگسار خود سخن ناسزا شنيد از گلشن زمانه که بوي وفا شنيد کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنيد60 صد بار پير ميکده اين ماجرا شنيد بس دور شد که گنبد چرخ اين صدا شنيد فرخنده آن کسي که به سمع رضا شنيد دربند آن مباش که نشنيد يا شنيد دربند آن مباش که نشنيد يا شنيد

غزل 244


  • معاشران گره از زلف يار باز کنيد حضور خلوت انس است و دوستان جمعند62 رباب و چنگ به بانگ بلند مي‌گويند به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است نخست موعظه پير صحبت اين حرف است 66 هر آن کسي که در اين حلقه نيست زنده به عشق وگر طلب کند انعامي از شما حافظ حوالتش به لب يار دلنواز کنيد

  • شبي خوش است بدين قصه‌اش دراز کنيد و ان يکاد بخوانيد و در فراز کنيد که گوش هوش به پيغام اهل راز کنيد63 گر اعتماد بر الطاف کارساز کنيد64 چو يار ناز نمايد شما نياز کنيد65 که از مصاحب ناجنس احتراز کنيد بر او نمرده به فتواي من نماز کنيد حوالتش به لب يار دلنواز کنيد حوالتش به لب يار دلنواز کنيد