آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 173
نمايش فراداده

غزل 261


  • درآ که در دل خسته توان درآيد باز بيا که فرقت تو چشم من چنان در بست غمي که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت به پيش آينه دل هر آن چه مي‌دارم بدان مثل که شب آبستن است روز از تو بيا که بلبل مطبوع خاطر حافظ به بوي گلبن وصل تو مي‌سرايد باز

  • بيا که در تن مرده روان درآيد باز که فتح باب وصالت مگر گشايد باز ز خيل شادي روم رخت زدايد باز بجز خيال جمالت نمي‌نمايد باز ستاره مي‌شمرم تا که شب چه زايد باز به بوي گلبن وصل تو مي‌سرايد باز به بوي گلبن وصل تو مي‌سرايد باز

غزل 262


  • حال خونين دلان که گويد باز و از فلک خون1) خم که جويد باز

  • و از فلک خون1) خم که جويد باز و از فلک خون1) خم که جويد باز

1) چنين است در خ ق نخ ل و غالب نسخ قديمه، بعضي نسخ: جم،