آئینه جام
شمس الدین محمد حافظ، مرتضی مطهری
نسخه متنی -صفحه : 519/ 175
نمايش فراداده
اگر چه مست و خرابم تو نيز لطفي کن
به نيم شب اگرت آفتاب ميبايد
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
ز جور چرخ چو حافظ به جان رسيد دلت
به سوي ديو محن ناوک شهاب انداز
نظر بر اين دل سرگشته خراب انداز
ز روي دختر گلچهر رز نقاب انداز 99
مرا به ميکده بر در خم شراب انداز
به سوي ديو محن ناوک شهاب انداز
به سوي ديو محن ناوک شهاب انداز
غزل 264
خيز و در کاسه زر آب طربناک انداز
عاقبت منزل ما وادي خاموشان است
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
به سر سبز تو اي سرو که گر خاک شوم
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
ملک اين مزرعه داني که ثباتي ندهد
غسل در اشک زدم کاهل طريقت گويند
يا رب آن زاهد خودبين که بجز عيب نديد
چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
وين قبا در ره آن قامت چالاک انداز
پيشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز
حاليا غلغله در گنبد افلاک انداز
بر رخ او نظر از آينه پاک انداز
ناز از سر بنه و سايه بر اين خاک انداز
از لب خود به شفاخانه ترياک انداز
آتشي از جگر جام در املاک انداز
پاک شو اول و پس ديده بر آن پاک انداز 100
دود آهيش در آيينه ادراک انداز
وين قبا در ره آن قامت چالاک انداز
وين قبا در ره آن قامت چالاک انداز
غزل 265
برنيامد از تمناي لبت کامم هنوز
روز اول رفت دينم در سر زلفين تو
ساقيا يک جرعهاي زان آب آتشگون که من
از خطا گفتم شبي زلف تو را مشک ختن
ميزند هر لحظه تيغي مو بر اندامم هنوز
بر اميد جام لعلت دردي آشامم هنوز
تا چه خواهد شد در اين سودا سرانجامم هنوز
در ميان پختگان عشق او خامم هنوز
ميزند هر لحظه تيغي مو بر اندامم هنوز
ميزند هر لحظه تيغي مو بر اندامم هنوز