آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 294
نمايش فراداده

غزل 412


  • مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي هلالي شد تنم زين غم که با طغراي ابرويش127 رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم روان گوشه گيران را جبينش طرفه گلزاريست دگر حور و پري را کس نگويد با چنين حسني تو کافردل نمي‌بندي نقاب زلف و مي‌ترسم اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو

  • جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو نگارين گلشنش روي است و مشکين سايبان ابرو که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو128 که بر طرف سمن زارش همي‌گردد چمان ابرو که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو