آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 342
نمايش فراداده

غزل 464


  • بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالي در وهم مي‌نگنجد کاندر تصور عقل شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را آن دم که با تو باشم يک سال هست روزي چون من خيال رويت جانا به خواب بينم رحم آر بر دل من کز مهر روي خوبت شد شخص ناتوانم باريک چون هلالي

  • خوش باش زان که نبود اين هر دو را زوالي آيد به هيچ معني زين خوبتر مثالي2) هرگز به عمر روزي روزي شود وصالي وان دم که بي تو باشم يک لحظه هست سالي کز خواب مي‌نبيند چشمم بجز خيالي شد شخص ناتوانم باريک چون هلالي شد شخص ناتوانم باريک چون هلالي

1) بعضي نسخ در اينجا بيت ذيل علاوه دارند: اموت صبابه يا ليت شعري متي نطق العشير عن الوصال،

2) خ: خيالي م ي و سودي: جمالي،

  • حافظ مکن شکايت گر وصل دوست خواهي زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالي

  • زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالي زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالي