آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 48
نمايش فراداده

غزل 45


  • در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است جريده رو که گذرگاه عافيت تنگ است نه من ز بي عملي در جهان ملولم و بس به چشم عقل در اين رهگذار پرآشوب بگير طره مه چهره‌اي و قصه مخوان دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت به هيچ دور نخواهند يافت هشيارش چنين که حافظ ما مست باده ازل است15

  • صراحي مي ناب و سفينه غزل است پياله گير که عمر عزيز بي‌بدل است ملالت علما هم ز علم بي عمل است جهان و کار جهان بي‌ثبات و بي‌محل است که سعد و نحس ز تاثير زهره و زحل است ولي اجل به ره عمر رهزن امل است چنين که حافظ ما مست باده ازل است15 چنين که حافظ ما مست باده ازل است15

غزل 46


  • گل در بر و مي در کف و معشوق به کام است گو شمع مياريد در اين جمع که امشب در مذهب ما باده حلال است وليکن گوشم همه بر قول ني و نغمه چنگ است در مجلس ما عطر مياميز که ما را از چاشني قند مگو هيچ و ز شکر تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است از ننگ چه گويي که مرا نام ز ننگ است ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز با محتسبم عيب مگوييد که او نيز حافظ منشين بي مي و معشوق زماني کايام گل و ياسمن و عيد صيام است17

  • سلطان جهانم به چنين روز غلام است در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است هر لحظه ز گيسوي تو خوش بوي مشام است زان رو که مرا از لب شيرين تو کام است همواره مرا کوي خرابات مقام است وز نام چه پرسي که مرا ننگ ز نام است16 وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است پيوسته چو ما در طلب عيش مدام است کايام گل و ياسمن و عيد صيام است17 کايام گل و ياسمن و عيد صيام است17