هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند وراي طاعت ديوانگان ز ما مطلب2 دلم ز نرگس ساقي امان نخواست به جان ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم حديث حافظ و ساغر که مي‌زند پنهان بلندمرتبه شاهي که نه رواق سپهر نمونه‌اي ز خم طاق بارگه دانست4

رموز جام جم از نقش خاک ره دانست1 که شيخ مذهب ما عاقلي گنه دانست چرا که شيوه آن ترک دل سيه دانست چنان گريست که ناهيد ديد و مه دانست چه جاي محتسب و شحنه پادشه دانست3 نمونه‌اي ز خم طاق بارگه دانست4 نمونه‌اي ز خم طاق بارگه دانست4

صوفي از پرتو مي راز نهاني دانست5 قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده آن شد اکنون که ز ابناي عوام انديشم محتسب نيز در اين عيش نهاني دانست

گوهر هر کس از اين لعل تواني دانست که نه هر کو ورقي خواند معاني دانست6 بجز از عشق تو باقي همه فاني دانست7 محتسب نيز در اين عيش نهاني دانست محتسب نيز در اين عيش نهاني دانست