آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 519/ 69
نمايش فراداده


  • گر دلي از غمزه دلدار باري برد برد از سخن چينان ملالت‌ها پديد آمد ولي عيب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه پاي آزادي چه بندي گر به جايي رفت رفت

  • ور ميان جان و جانان ماجرايي رفت رفت گر ميان همنشينان ناسزايي رفت رفت پاي آزادي چه بندي گر به جايي رفت رفت پاي آزادي چه بندي گر به جايي رفت رفت

غزل 84


  • ساقي بيار باده که ماه صيام رفت وقت عزيز رفت بيا تا قضا کنيم مستم کن آن چنان که ندانم ز بيخودي بر بوي آن که جرعه جامت به ما رسد دل را که مرده بود حياتي به جان رسيد زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه نقد دلي که بود مرا صرف باده شد98 در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود ديگر مکن نصيحت حافظ که ره نيافت گمگشته‌اي که باده نابش به کام رفت

  • درده قدح که موسم ناموس و نام رفت 95 عمري که بي حضور صراحي و جام رفت 96 در عرصه خيال که آمد کدام رفت در مصطبه دعاي تو هر صبح و شام رفت تا بويي از نسيم مي‌اش در مشام رفت رند از ره نياز به دارالسلام رفت 97 قلب سياه بود از آن در حرام رفت مي ده که عمر در سر سوداي خام رفت گمگشته‌اي که باده نابش به کام رفت گمگشته‌اي که باده نابش به کام رفت

غزل 85


  • شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت گويي از صحبت ما نيک به تنگ آمده بود بس که ما فاتحه و حرز يماني خوانديم عشوه دادند که بر ما گذري خواهي کرد شد چمان در چمن حسن و لطافت ليکن همچو حافظ همه شب ناله و زاري کرديم کاي دريغا به وداعش نرسيديم و برفت

  • روي مه پيکر او سير نديديم و برفت 99 بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت وز پي اش سوره اخلاص دميديم و برفت ديدي آخر که چنين عشوه خريديم و برفت در گلستان وصالش نچميديم و برفت کاي دريغا به وداعش نرسيديم و برفت کاي دريغا به وداعش نرسيديم و برفت