كرده است ، خداوند اين كشته شدگان را در بهشت برين جاى بدهد.
و من اطلاع پيدا كردم كه جمعى از اهل شام بر حرمت زن مسلمانى و يك زن ديگر كه از اهل ذمه بوده تعدى كرده و روسرى و گوشواره و زيور و زينت و خلخال و زير لباس از سر و گوش و دست و پاى آنها گرفته اند و آن زن مسلمان در مقابل تجاوز آنان چاره به جز گفتن جمله استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون ) و آرزوى مرگ و به يارى طلبيدن مسلمين نداشته است ، و متاءسفانه كسى به فرياد او نرسيده و او را يارى نكرده است ، و هر گاه كسى از شدت اسف و از نهايت تاءثر به اين جريان بميرد پيش من مورد ملامت و مذمت واقع نگشته و بلكه نيكوكار و درستكار خواهد بود.(70)
چقدر جاى شگفت است كه ديگران در مورد باطل خودشان اجتماع و اتفاق نموده و شما نسبت به حق خودتان متفرق هستيد. شماها خود را نشانه تيرهاى دشمن قرار داده و به سوى دشمن تيراندازى نمى كنيد، دشمنان شما پيوسته درصدد جنگ و حمله و تجاوز هستند ولى شماها ساكت و به آرامى نشسته ايد عصيان و مخالفت او امر پروردگار متعال در پيشروى شما صورت خارجى گرفته است و شماها نگاه مى كنيد. دست هاى شما در خسران و فقر فرو رود اى مردمى كه چون شتران بى صاحب هستيد كه از هر جانب جمع بشوند از طرفى ديگر متفرق و پراكنده مى گردند.(71)
امام پس از رحلت رسول اكرم (ص )، هنگامى كه عباس ابن عبدالمطلب و ابوسفيان براى بيعت نزد ايشان آمدند چنين فرمودند:(72) اگر سخن گويم (و حقم را مطالبه كنم ) گويند: بر رياست و حكومت حريص است ، و اگر دم فرو بندم (و ساكت نشينم ) خواهند گفت : از مرگ مى ترسد!
(اما) هيهات پس از آن همه جنگ ها و حوادث سهمگين (اين گفته بس ناروا است ). به خدا علاقه فرزند ابوطالب به مرگ ، از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است . اما من از علوم و حوادثى آگاهم كه اگر بازگويم همانند طناب ها در چاه هاى عميق به لرزه درآييد
كجا هستند برادران من ؟ همان هاكه سواره به راه افتادند و در راه حق ، پيش تاختند؟ كجاست *((*عمار*))*؟ كجاست *((*ابن تيهان *))*؟ كجاست *((*ذوالشهادتين *))*؟ و كجايند همانند آنان از برادران شان كه پيمان بر جانبازى بستند، و سرهاى آنها براى ستمگران فرستاده شد؟!
آن گاه دست به محاسن شريف زدند، مدتى بس طولانى گريستند و پس از آن فرمودند: آه ، دريغا بر برادرانم ، همان ها كه قرآن تلاوت كردند و به كار بستند در فرائض دقت و تدبر كردند و آن را به پا داشتند، سنت هارا زنده و بدعت ها را مى راندند. دعوت به جهاد را پذيرفتند و به رهبر خود اطمينان كردند و صميمانه از او پيروى نمودند.(73)
از خداوند تقاضا مى كنم كه براى نجات من از ميان اين گونه افراد، گشايش و فرجى سريع قرار دهد. به خدا اگر علاقه من به هنگام پيكار با دشمن در شهادت نبود و خود را براى مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم ، دوست مى داشتم حتى يك روز با اين مردم روبه رو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نكنم !.(74)
قسمتى از نامه امام (ع ) به معاويه كه در آن به دشمنى ها و ستم هاى قريش نسبت به رسول اكرم (ص ) اشاره مى فرمايند و فرمودند: