س‍وگ‍ن‍ام‍ه‌ ام‍ام‌ ع‍ل‍ی‌ (ع‍ل‍ی‍ه‌ال‍س‍لام)‌

عباس عزیزی

نسخه متنی -صفحه : 185/ 40
نمايش فراداده

بگو بيرون بيايد، و گرنه ما وارد خانه مى شويم ، و او را به اجبار، بيرون مى آوريم . در اين هنگام فاطمه (س ) بيرون آمد و پشت در ايستاد و گفت : *((*اى گمراهان دروغگو، چه مى گوييد و از ما چه مى خواهيد؟!*))* گفتم : اى فاطمه !، گفت : چه مى خواهى اى عمر!

گفتم : چرا پسر عمويت تو را براى جواب ، به اين جا فرستاده و خودش در پشت پرده حجاب نشسته است ؟!

فاطمه (س ) به من گفت :

طغيانك يا عمر! اخرجنى ، و الزمك الحجة و كلّ ضالّ غوّى .

*((*طغيان و تعدّى تو بود كه مرا از خانه بيرون آورد و حجت را بر تو تمام كرد و همچنين حجت را بر هر گمراه منحرف ، كامل نمود*))*.

گفتم : اين حرفهاى بيهوده و زنانه را كنار بگذار و به على (ع ) بگو از خانه بيرون آيد.

گفت : *((*لا حب و لا كرامة ...*))* *((*دوستى و كرامت ، لايق تو نيست ، آيا مرا از حزب شيطان مى ترسانى اى عمر!

بدان كه حزب شيطان ضعيف و ناتوان است *))*.

گفتم : اگر على (ع ) از خانه بيرون نيايد، هيزم فراوانى به اين جا بياورم ، و آتشى برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم ، و يا اين كه على (ع ) را براى بيعت به سوى مسجد مى كشانم ، آنگاه تازيانه *((*قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم ، و به خالد بن وليد گفتم : تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه (س ) گفتم : خانه را به آتش مى كشم .

گفت : اى دشمن خدا و اى دشمن رسول خدا (ص ) و اى دشمن اميرمؤ منان ! و هماندم دو دستش را از در بيرون آورد كه مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم ، و با تازيانه ام بر دست هاى او زدم ، تا در راه رها كند از شدت درد تازيانه ، ناله كرد و گريست ، گريه و ناله اش آنچنان جانسوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از آن جا منصرف شوم و بر گردم ، به ياد كينه هاى على (ع ) و حرص او در ريختن خون بزرگان (مشرك ) قريش افتادم و... با پاى خودم لگد بر در زدم ، ولى او همچنان در را محكم نگه داشته بود كه باز نشود، وقتى كه لگد بر در زدم صداى ناله فاطمه (س ) را شنيدم ، كه گمان كردم اين ناله مدينه را زيرورو نمود، در آن حال ، فاطمه (س ) مى گفت :

يا ابتاه ! يا رسول الله هكذا كان يفعل بحبيبتك و ابنتك ، آه يا فضة فخذينى فقد و اللّه قتل ما فى احشايى من حمل :

*((*اى پدر جان ! اى رسول خدا با حبيبه و دختر تو چنين رفتار مى شود، آه ! اى فضه ! بيا و مرا درياب ، كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد*))*!

من دريافتم كه فاطمه (س ) بر اثر درد شديد مخاض ، به ديوار (پشت در) تكيه داده است ، در خانه را با شدّت فشار دادم ، در باز شد، وقتى كه وارد خانه شدم ، فاطمه (س ) با همان حال ، روبه روى من ايستاد، ولى شدت خشم من ، مرا به گونه اى كرده بود كه گويى پرده اى در برابر چشمم افتاده است ، چنان سيلى روى روپوش به صورت فاطمه (س ) زدم كه به زمين افتاد.(106)

98 - نجات فاطمه زهرا (س ) توسط على (ع )

نصّى داريم ، كه مى گويد: على (ع ) براى نجات زهرا (س ) اقدام كرد ولى مهاجمان فرار نمودند و با او مقاله نكردند. نص مروى از عمر بيان مى كند كه عمر لگدى به در كوفت و موجب سقط جنين فاطمه (س ) شد؛ عمر وارد شد و از روى روبند به گونه اى زهرا (س ) زد. *((*على (ع ) بيرون آمد. وقتى احساس كردم كه مى آيد، به بيرون از خانه فرار نمودم . و به خالد و قنفذ، و همراهانشان گفتم : از خطرى عظيم نجات پيدا كردم *))*.(107)

99 - بيرون آمدن على (ع ) از خانه

در روايت ديگرى آمده كه عمر گفت : *((*جنايت بزرگى مرتكب شدم كه بر خود ايمن نيستم اين على (ع ) است كه از خانه بيرون زده ، و من و شما با هم تاب مقاومت در برابر او را نداريم . على (ع ) بيرون آمد. فاطمه (س ) دستانش را به سر برد تا آن را نمايان سازد و از آنچه بر او وارد شده به درگاه خداوند استغاثه