آنها بروند و در نيمه راه سقوط مى كنند؟!!
هارون دستور داد، افرادى به كوفه بروند و پير سالخورده اى را كه به آن محل آشنايى دارد، بياورند، تا بلكه راز مطلب ، كشف گردد.
آن ها به كوفه رفتند، و پير سالخورده اى را يافتند و آوردند، هارون از او پرسيد (( آيا تو درباره اين محل ، از گذشتگان چيزى نشنيده اى ؟ )) او گفت : (( آيا من در امان هستم تا خبرى را بگويم )) هارون به او امان داد و گفت : (( خاطرت آسوده باشد، هرگز كوچك ترين صدمه اى به تو نمى زنيم )) .
پير گفت : پدرم از پدر خود نقل مى كرد: (( شيعيان على (ع ) عقيده داشتند كه قبر على (ع ) در همين جا است و خداوند اين محل را حرم امن خود قرار داده است ! )) .
همان دم هارون به راز آگاهى يافت از اسب پياده شد و در همان نقطه خود را به زمين افكند و تا سه روز، گريه مى كرد و دستور داد در همان نقطه بارگاهى ساختند، و از آن پس ، هر كس به كوفه مى آمد به زيارت قبر شريف على (ع ) مى رفت .(332)
به اين ترتيب ، اين راز عجيب ، كشف شد، آن هم به وسيله يكى از دانشمندان سرسخت اهل بيت (ع ) هارون ، كه ظاهرى خوش نما داشت ولى طاغوتى خون خوار بود، و فرزند برومند على (ع ) يعنى امام موسى بن جعفر(ع ) را پس از زندانى كردن طولانى ، به شهادت رساند، و دستش تا مرفق به خون عزيزان و آل على (ع ) آغشته بود.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عضدالدولة ديلمى از پادشاهان سلسله ديالمه است كه با عنوان شاه ايران زمين خوانده مى شد، و معاصر شيخ مفيد بود و در ترويج مذهب تشيع سعى وافر داشت ، از آثار او تجديد بناى بارگاه مرقد شريف على (ع ) است .
او به سال 324 هق در اصفهان متولد شد و به سال 372 در بغداد از دنيا رفت ، و طبق وصيتش ، در نجف اشرف در جوار قبر مقدس اميرمؤ منان (ع ) دفن گرديد.(333)
عمران بن شاهين از افراد سرشناس عراق بود و در امر حكومت و سلطنت با عضدالدوله مخالفت مى كرد، و مورد خشم او واقع شد، عضدالدوله دستور شديد دستگيرى او را صادر كرد، او با پاى برهنه به نجف اشرف فرار كرد و مخفيانه به قبر شريف امام على (ع ) پناهنده گرديد. مدتى كه در آن جا بود در عالم خواب ، على (ع ) را ديد كه به او فرمود: فردا (( فنا خسرو )) (عضدالدوله ) به اين جا مى آيد و از اين مكان (اشاره به مكانى مخصوص ) بيرون مى رود، تو در فلان زاويه حرم باش ، كسى تو را نخواهد ديد، عضدالدوله مى آيد و نماز مى خواند و زيارت مى كند و با گريه و زارى دعا مى نمايد، و خدا را قسم به محمد و آلش مى دهد كه بر تو دست يابد، تو در اين وقت نزد او برو و بگو اى شاه ! اين كيست كه آن همه اصرار در دست يابى بر او دارى ، حتى خدا را به محمد و آلش قسم مى دهى كه تو را بر او مسلط سازد.
او در جواب تو مى گويد: مردى است كه تفرقه ايجاد كرده و با من در مورد حكومت و سلطنت ، نزاع و كشمكش مى كند.
به او بگو: اگر كسى تو را به عمران شاهين راهنمايى كند و بر او دست يابى ، چه جايزه اى به آن كس مى دهى ؟
او (عضدالدوله ) در پاسخ گويد: (( اگر آن كس طلب عفو عمران شاهين كند، من حتما او را مى بخشم ، آن گاه خود را به او (عضدالدوله ) معرفى كن و آن چه را بخواهى ، برآورده خواهد كرد )) .