320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام)

عباس عزیزی

نسخه متنی -صفحه : 162/ 52
نمايش فراداده

كه به آنها گذر كرده با حواريون و ديده آهوها اين جا گردهم مى گريند عيسى با حواريون خود نشستند و گريستند و ندانستند براى چه گريه مى كنند و چرا نشستند. حواريون گفتند: اى روح خدا و كلمه او، چرا گريه مى كنيد؟

فرمود: شما مى دانيد اين چه زمينى است ؟

گفتند: نه ، گفت : اين زمينى است كه در آن جگر گوشه رسول احمد و جگر گوشه حره طاهره بتول همانند مادرم را مى كشند، و در آن به خاكى سپرده شود كه خوشبوتر از مشك است چون خاك سليل شهيد است و خساك پيغمبران و پيغمبر زادگان چنين است ، اين آهوان با من سخن گويند و مى گويند در اين زمين مى چرخد به اشتياق تربت نژاد با بركت و معتقدند كه در اين زمين در امانند. سپس دست به آنها زد و آنها را بوييد و فرمود: اين پشك همان آهوان است كه چنين خوشبو است به خاك گياهش . خدايا آنها را نگهدار تا پدرش ببويد و تسلى جويد فرمود تا امروز مانده اند به طول زمان زرد شدند اين زمين كرب و بلا است و فرياد كشيد: اى پروردگار عيسى بن مريم بركت به كشندگان حسين مده و به يارى كنندگان آنان و خاذلان او. و با آن حضرت گريستم تا به رود درافتاد و مدتى از هوش رفت و به هوش ‍ آمد و آن پشك ها را در رداى خود بست و به من گفت : تو هم در ردايت بينداز و فرمود: يابن عباس هرگاه ديدى خون تازه از آنها روان شد بدان كه ابوعبدالله در آن زمين كشته شده و دفن شده .

ابن عباس گويد: من آنها را بيشتر از يك فريضه محافظت مى كردم و از گوشه آستينم نمى گشودم تا در اين ميان كه در خانه خوابيده بودم به ناگاه بيدار شدم ديدم خون تازه از آن ها روان است و آستينم پر از خون تازه است من گريان نشستم و گفتم : به خدا حسين كشته شد على در هيچ حديث و خبرى كه به من داده دروغ نگفته و همان طور بوده چون رسول خدا به او خبرها داده كه به ديگران نداده من در هراس شدم و سپيده دم بيرون آمدم و ديدم كه شهر مدينه يكپارچه مه است و چشم جايى را نبيند و آفتاب برآمد و گويا پرده اى نداشت و گويا ديوارهاى مدينه خون تازه بود من گريان نشستم و گفتم : به خدا حسين كشته شد و از گوشه خانه آوازى شنيدم كه مى گويد صبر كنيد خاندان رسول كشته شد فرخ نحول روح الامين فرود شد با گريه و زارى .

سپس به فرياد بلند گريست و من هم گريستيم در آن ساعت كه دهم ماه محرم بود بر من ثابت شد كه حسين را كشتند و چون خبر او به ما رسيد چنين بود و من حديث را به آنها كه با آن حضرت بودند گفتم و گفتند: ما در جبهه آن چه شنيدى شنيديم و ندانستيم چه خبر است و گمان كرديم كه او خضر است .(112)

99- اشك هر مؤ من

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤ منين (ع ) به حضرت حسين (ع ) نظر نموده پس فرمودند:

اى اشك هر مؤ منى حضرت حسين (ع ) عرض نمود: اى پدر، من اشك هر مؤ منى هستم ؟

اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: بلى پسرم .(113)

100 - خبر شهادت حسين (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابى عبدالله جدلى گفت : بر اميرالمؤ منين (ع ) داخل شدم در حالى كه حضرت حسين (ع ) در كنار آن حضرت نشسته بودند، اميرالمؤ منين (ع ) دست بر شانه حسين (ع ) زد و سپس فرمود: اين كشته خواهد شد و احدى يارى او را نخواهد نمود.

راوى مى گويد: عرضه داشتم يا اميرالمؤ منين به خدا قسم اين زندگى بدى است . حضرت فرمودند: اين حادثه حتما به وقوع مى پيوندد.

حضرت على (ع ) به حضرت امام حسين (ع ) فرمودند: اى ابا عبدالله از قديم ثابت و مسلم شده كه تو اسوه و مقتداى خلق مى باشى . حسين (ع ) عرضه داشت : فدايت شوم حالم چيست ؟

حضرت على (ع ) فرمودند: مى دانى آن چه را كه خلق نمى دانند و عن قريب عالم به آن چه مى داند منتفع خواهد شد، فرزندم بشنو و ببين پيش از آن كه مبتلا گردى ، قسم به كسى كه جانم در دست اوست ، بنى اميه خون تو را خواهند ريخت ولى نمى توانند تو را از دينت جدا كرده و قادر نيستند ياد پروردگارت را از خاطرت ببرند.