همراه با پیامبران در قرآن

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

نسخه متنی -صفحه : 300/ 274
نمايش فراداده

وفات رسول اكرم(ص)

آغاز و شدت بيمارى آن حضرت

پيامبر اسلام(ص) پس از بازگشت از حجة الوداع، چند ماهى نگذشته بود كه احساس بيمارى نمود و درد و ناراحتى وى با سردردى سخت آغاز شد.

وقتى درد آن حضرت شدت يافت، از همسرانش درخواست كرد به جاى اين كه طبق عادت خود به خانه‏هاى زنانش رفت و آمد كند، در خانه عايشه تحت درمان قرار گيرد. همسران آن حضرت به خواسته وى پاسخ مثبت دادند و شدت بيمارى حضرت افزون شد و بالطبع درد آن حضرت هم افزايش يافت.

عبدالله بن مسعود مى‏گويد:

بر پيامبر كه بيمار بود وارد شدم و دست بر بدن مباركش نهادم و عرض كردم:

اى رسول خدا(ص) بيمارى شما شدت يافته است حضرت فرمود:

آرى، من دو برابر شما احساس درد و ناراحتى مى‏كنم.

وى گفت:

بنابراين شما دو پاداش داريد.

حضرت فرمود:

آرى، به خدايى كه جانم در دست اوست هر مسلمانى كه در اثر بيمارى يا غير آن بدو آسيبى برسد، خداوند به واسطه آن، گناهان وى را مى‏ريزد، همان گونه كه درخت برگ‏هاى خويش را به زمين مى‏ريزد، هر اندازه بيمارى حضرت شدت مى‏يافت، سعى مى‏كرد ناراحتى درد را نزد عايشه ابراز نكند، عايشه مى‏گفت:

من بعد از سختى‏اى كه پيامبر قبل از رحلت كشيد، پيوسته به سختى جان كندن مؤمن حسرت مى‏خوردم.

سخن او با مسلمانان

حرارت بدن مطهر پيامبر در اثر بيمارى بالا رفت، وى درخواست كرد آب زيادى بر بدن او بريزند تا خنك شود ... و بدان‏ها فرمود:

«هفت مشك آب از چاه‏هاى گوناگون بر بدنم بريزيد».

عايشه گفت:

ما آن حضرت را در تشتِ شستشويى كه ويژه همسرش حفصه بود قرارداده و سپس بر بدنش آب ريختيم تا اين‏كه خود فرمود:

كافى است، كافى است. زمانى كه بدنش شستشو شد، احساس راحتى كرد و در حالى كه سر خود را بسته بود روانه مسجد شد و با مردم نماز به جا آورد و بعد از آن با آنها سخن گفت و براى شهداى اُحد طلب آمرزش و دعا كرد و سپس ياران خود را سفارش كرد و فرمود:

اى مهاجرين، تعداد شما روز به روز افزون گشته، ولى انصار به همان تعدادى كه امروز هستند باقى بوده و اضافه نشده‏اند. انصار ياران و اصحاب سرّ و رازدار من بوده‏اند كه به آنان پناه آوردم.

شما نيز به بزرگان آنان احترام قائل شده و به نيكوكارانشان نيكى كنيد و سپس فرمود:

«خداوند بنده‏اى از بندگان خود را بين دنيا و آنچه نزد اوست، مخيّر گذاشت، وى آنچه را نزد خدا بود برگزيد...».

رسول خدا(ص) بيم آن داشت كه مبادا امتش شرك به خدا را با پرستش الهى به هم آميزند و دل‏هاى آنان به جاى اين‏كه ارتباط با خدا داشته باشد متوجه قبر(1) و ضريح او گردد، لذا مسلمانان را مخاطب ساخت و فرمود:

كسانى قبل از شما بودند كه قبور پيامبران و صالحان خويش را محل عبادت تلقى مى‏كردند، شما اين قبور را جايگاه عبادت قرار ندهيد؛ زيرا من شما را از اين كار نهى مى‏كنم.

نماز ابوبكر(2)

وقتى كه رسول اكرم(ص) از خواندن نماز هم ناتوان گرديد، فرمود: به ابوبكر بگوييد با مردم نماز بگزارد.

عايشه گفت:

اى رسول خدا(ص) ابوبكر مردى رقيق القلب است و صدايى خفيف دارد و هرگاه قرآن مى‏خواند زياد گريه مى‏كند.

حضرت فرمود:

او را در جريان قرار دهيد، بايد با مردم نماز بگزارد.

عايشه گفت:

من سخنم را تكرار كردم.

حضرت فرمود:

شما زن‏ها رقيق القلب هستيد. به او بگوييد تا با مردم نماز بگزارد.

عايشه گفت:

به خدا سوگند من چنين چيزى نمى‏گويم و من دوست دارم اين مسؤوليت از ابوبكر برداشته شود و مى‏دانم مردم دوست ندارند هرگز كسى جاى پيامبر بايستد و چنين كسى را در هر رخدادى به فال بد مى‏گيرند و من دوست دارم اين مسؤوليت از ابوبكر برداشته شود.

پس از آن پيامبر خدا كه در خود اندك قدرتى براى بيرون رفتن و اقامه نماز احساس كرد، با پاى خود تا مسجد رفت و ابوبكر با مردم نماز مى‏گزارد، ابوبكر خواست كنار رود كه پيامبر بدو اشاره كرد تا جاى خود باقى بماند، و سپس حضرت آمد تا اين‏كه كنار او نشست. پيامبر نماز مى‏گزارد و ابوبكر نيز با مردم نماز مى‏خواند.

آخرين سفارش

زمان جدايى رسول خدا(ص) كه نزديك شد، ياران خويش را در خانه عايشه گرد آورد و بدانان سخت نگريست و اشك از چشمانش جارى شد و فرمود:

«مرحباً بكم، حياكم الله، رحمكم الله، آواكم الله، حفظكم الله، رفعكم الله، وفّقكم الله، سلّمكم الله، قبّلكم الله».

شما را به تقواى الهى سفارش مى‏كنم و توصيه مى‏كنم خدا را در نظر داشته باشيد. بر بندگان خدا برترى جويى نكنيد و در زمين خدا خود را بالاتر از ديگران ندانيد؛ زيرا خداوند به من و شما فرمود:

«تِلْكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِى الأَرْضِ وَلافَساداً وَالعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».

و سپس دستور داد مراسم تكفين و تدفين وى را چگونه انجام دهند و در مصيبت آن حضرت صدا را بلند نكنند.

از جابر نقل شده كه گفت:

از رسول خدا(ص) شنيده است كه قبل از رحلتش مى‏فرمود:

«نسبت به خداوند حسن ظن داشته باشيد».

پيامبر اسلام(ص) بيم آن داشت كه مبادا امتش از تمايلاتى كه به ترك نماز منتهى مى‏شود، پيروى كنند و كبر و غرور بر آنان چيره گردد، از اين رو بدانان سفارش فرمود نماز را به‏پاى دارند و به زيردستان و بردگان و خدمتكاران خويش، مهربانى كنند.

اَنَس مى‏گويد:

آن‏گاه‏كه حضرت در آستانه رحلت قرارگرفت، غالب سفارشات آن بزرگوار، اقامه نماز و نيكى به زير دستان بود.

آخرين لحظات

مسلمانان براى امتثال دستور پيامبر(ص) نماز را تا روز دوشنبه - روز وفات حضرت - با ابوبكر به جا آوردند. رسول خدا(ص) پرده حجره خود را كه مشرف به مسجد بود كنار زد و در حالى كه مسلمانان را در حال نماز مشاهده مى‏كرد لبخندى زد.

مسلمانان پيامبر را مشاهده كردند و به اندازه‏اى شادمان شدند كه خواستند از شادى نماز را رها كنند و ابوبكر خواست به صفى كه پشت سر او بود برگردد و جا را براى پيامبر باز نمايد، تا با مردم نماز بگزارد، پيامبر(ص) اشاره كرد تا نماز خويش را ادامه دهند، و پرده حجره را كشيده و به بستر خويش رفت و اين آخرين ديدار آن حضرت، با مسلمانان بود.