اندوهى!فاطمه(س) عرض مىكرد:اى پدر بزرگوار، اندوه تو چه اندازه بزرگ است.پيامبر خدا(ص) مىفرمود:پدرت بعد از امروز اندوهى نخواهد داشت. آن حضرت وقتى شدت نگرانى فاطمه3 را ديد او را نزديك خود خواند و به او رازى گفت و وى گريست. بار ديگر رازى به او گفت كه خنديد. وقتى رسول خدا(ص) به ملكوت اعلى پيوست، عايشه علت آن را از فاطمه(س) جويا شد. وى فرمود:زمانى كه گريستم پدرم خبر رحلت خويش را به من داد و آنگاه كه خنده كردم به من اطلاع داد كه نخستين فردى هستم كه به او مىپيوندم.عايشه، آخرين لحظات عمر حضرت را اين گونه توصيف مىكند(3):نزد پيامبر ظرفى از آب قرار داشت، حضرت دست خود را وارد آب نمود و به صورت خويش ماليد و سپس مىفرمود: «في الرفيق الأعلى، في الرفيق الأعلى»تا اين كه روح بلندش به نزد معبود شتافت.رحلت آن حضرت در روز دوشنبه دوازدهم ربيعالاول(4) اتفاق افتاد و هنگام رحلت 63بهار از عمر شريف آن حضرت مىگذشت.كسى كه سخنان حضرت محمد(ص) را قبل از رحلت و در آخرين لحظات زندگى او بشنود، بىترديد يقين حاصل خواهد كرد كه وى فرستاده بر حقّ الهى است.آخرين سفارشات آن حضرت به مسلمانان سفارش به نماز و تقواى الهى و پرهيز از فساد و تباهى بود و آنگاه كه مسلمانان را در حال نماز مشاهده نمود، شيرينترين منظرهاى بود كه وى را شادمان ساخت، در حالى كه مىدانست زمان رحلت او فرارسيده است.اگر بر فرض احتمال دهيم آن حضرت پيامبر نبودند [نعوذ بالله] و مانند ساير مردم به شمار مىآمدند، در آن لحظات آخر كه انسان احساس مىكند مرگش نزديك شده، تمام همّ و غم او انديشيدن به خانواده و نزديكان و كارهاى مهم خويش و امور مورد علاقه خود است و مشاهده شده كسانى كه مردم فريبى كردهاند، در آن لحظات آخر، به جرم و گناه خود اقرار و اعتراف مىكنند و خود را از گمراهگرىها تبرئه مىكنند، ولى آنچه در اين لحظات مردم از پيامبر(ص) ديدند بر عكس چيزى بود كه مردم از آن دروغگويان حقهباز سراغ داشتند.محبوب او خدا و هدفش خدا بود، همان رفيق اعلى كه در واپسين لحظات زندگىاش نام او را بر لب جارى مىكرد.رسول اكرم كه از دنيا رحلت فرمود، كتاب خدا و سنت(5) خويش را براى مسلمانان بهوديعه گذاشت كه اگر از آن دو پيروى كنند هرگز به گمراهى نيفتند و اصحاب گرامى خود را ميان مردم گذاشت تا دستورات اسلام را تشريح نمايند ودامنه اسلام را گسترش دهند و مشعل هدايت الهى را در جهان پديدار سازند، از خداوند مسألت داريم كه بهترين پاداش را به نبى اكرم عطا فرمايد و ما را در عمل به دستورات وى موفق گرداند تا به سعادت دنيا وآخرت دست يابيم. 1- به نظر مىرسد هدف از طرح سفارشى كه به نام پيامبر درج و در آن به عدم توجه به زيارت قبر و ضريح اشاره شده از باب، «اياك اعني و اسمعي ياجاره» باشد كه تلويحاً به زيارت قبور و ضريح پيشوايان مذهب توسط شيعه عنوان شده است. «ج».2- نويسنده، نمازخواندن ابوبكر با مردم را به دستور پيامبر با تب و تاب فراوان نقل كرده كه در جاى خود بتواند به عنوان امتيازى بزرگ مسأله جانشينى را مطرح كند چنانكه اهل سنت براين اعتقادند. اما واقعيت تاريخى غير از اين است. عايشه مىگويد: پيامبر به من فرمود به پدرت بگو با مردم نماز بخواند، ولى من بهخاطر كهولت سن و صداى باريك و ضعف پدرم... راضى نمىشدم نمازبخواند. سرانجام او را راضى كردم و براى نماز به مسجد رفت. ملاحظه كنيد كه راوى حديث تنها عايشه است، آن هم براى گرفتن و يا ثبت امتيازى براى پدرش. امّا اين ماجرا از مسلّمات تاريخ است كه به مجرّد اينكه پيامبر متوجّه شد ابوبكر قصد دارد با مردم نماز بخواند با تن تبدار با كمك على(ع) و ابن عباس از جا برخاست و در حالىكه بازوان مباركش در دست على و فضل بن عباس بود و از شدت تب پاهاى مقدسش به زمين كشيده مىشد به مسجد آمد و ابوبكر را كنار زد و خود با آن حال با مردم نماز گزارد و سپس با تكيه بر على(ع) و فضل، به ايراد خطبه پرداخت و نسبت به سپاه اُسامه سفارش كرد. از اين مطلب به خوبى روشن است كه حديث فوق (نماز خواندن ابوبكر) جعلى و ساخ تگى است. بر فرض ثبوت نماز خواندنِ ابوبكر، اين مسأله نمى تواند براى او امتيازى خاص تلقى شود چرا كه، رسول خدا(ص) در طول حيات شريف خود گاه و بيگاه كه از مدينه به قصد كارى و يا جنگ و غزوهاى خارج مىشدند، تعداد 72 تن از صحابه خود را براى نمازگزاردن گماشتهاند و اگر قرار باشد هر كس فرضاً به دستور پيامبر هم با مردم نماز جماعت خوانده باشد، داعيه رهبرى و جانشينى داشته باشد، بايد همه اين افراد چنين ادعايى داشته باشند، نه تنها ابوبكر. حال آنكه براى كسى غير از ايشان چنين ادعايى نشده است. در اين زمينه مىتوان به: صحيح مسلم، ج2، ص338. صواعق ابن حجر، ص81 به نقل از احمد بن حنبل و نسايى و ترمذى . كامل ابن اثير، ج2، ص122 مراجعه نمود. «ج»3- ابن سعد مى نويسد: پيامبر(ص) در آخرين لحظات زندگى، چشمان مبارك خود را گشود و فرمود: برادرم را صدا بزنيد. همه فهميدند كه جز على كس ديگرى نيست. على(ع) را صدا زدند. در كنار بستر حضرت نشست، احساس كرد پيامبر مىخواهد از بستر برخيزد، لذا او را از بستر بلند كرد و به سينه خود تكيه داد. و نيز مىافزايد: شخصى از ابن عباس پرسيد: پيامبر در آغوش چه كسى دنيا را وداع گفت. وى گفت: پيامبر در حالى كه سرش در آغوش على(ع) بود روحش به جنان پرواز كرد. همان شخص اضافه كرد: عايشه مدعى است كه هنگام رحلت پيامبر، سر حضرت بر سينه او بوده است، ابن عباس گفته عايشه را تكذيب كرد و گفت: پيامبر در آغوش على(ع) جان داد و على و برادرم فضل پيكر پاك آن حضرت را غسل دادند. طبقات ابن سعد، ج2،ص254 و263. روزى كعب الأحبار از عمر خليفه دوم پرسيد: آخرين سخنان پيامبر در حالت احتضار چه بود؟ وى به اميرالمؤمنين(ع) اشاره كرد و گفت: از او بپرس. حضرت در پاسخ فرمود: پيامبر در حالىكه سر مباركش روى شانه من بود مىفرمود: الصلاة الصلاة. كعب گفت: پيامبران گذشته نيز بر همين روش بودهاند. افزون بر اين خود اميرالمؤمنين(ع) در يكى از خطبههاى نهجالبلاغه به اين مطلب تصريح مىكند: «ولقد قُبض رسول الله و ان رأسه لعلى صدري... و لقد وليتُ غسله و الملائكة اعواني؛ رسول خدا در حالىكه سرش بر سينه من قرار داشت، قبض روح شد و در حالىكه فرشتگان مرا يارى مىكردند پيكر پاكش را غسل دادم». در خصوص ماجراى جان دادن رسول گرامى اسلام در آغوش اميرالمؤمنين على(ع) مىتوان به كتبى از قبيل مستدرك حاكم، ج3، ص138؛ تاريخ ابن عساكر درحالات امام، ج3، ص14 - 17؛ مصنف ابن ابى شيبه، ج6، ص348؛ مجمع الزوائد ج9، ص112؛ كنزالعمال فضائل على بن ابيطالب، ج15، ص128، حديث 374 و... مراجعه كرد. «ج».4- محدثين و سيره نويسان اتفاق نظر دارند كه رحلت جانگذاز رسول اكرم(ص) دوشنبه 28 ماه صفر اتفاق افتاده است.5- به گفته ابن حجر عسقلانى در صواعق، ص136. رسول خدا(ص) توجه مردم را به همبستگى كتاب خدا و عترت، در موارد متعدد و گوناگون، از جمله: روز عرفه، روز غدير پس از بازگشت از طائف و حتى در بستر بيمارى جلب نموده است. كه مؤلف از بيان آن طفره رفته است.«ج».