و يعقوب پيروى مىكنم كه خداوند آنان را به اعتقادى صحيح، كه پرستش خداى يگانه بود، هدايت فرمود. و
اين هدايت چيزى بود كه خداوند به ما و مردم عنايت كرد، وما به سوى آنان فرستاده شديم، تا آنها را به
دين و آيين صحيح هدايت و راهنمايى كنيم، ولى بيشتر مردم بوسيله شكر و ايمان، اين عنايت الهى را پاس
نداشتند، بلكه به انكار آن پرداختند و كافر شدند.يوسف، دوستانش را مخاطب ساخت و گفت:آيا انسان براى هر يك ازخدايان متعدد كرنش نمايد بهتر است يا
براى خداى يگانهاى كه مغلوب نمىگردد؟آنچه را به جاى خدا مىپرستيد چيزى جز نامهايى نيست كه
شما و پدرانتان آنها را به وسيله اوهام و خيالات بىاصل و ريشه خود ساختهايد، و هيچ دليل و برهان
عقلى، بر پرستش آنها نداريد، تا آنان كه به جاى خدا آنها را مىپرستند، بدان دلايل قانع و مطمئن
گردند. خداى واقعى و كسى كه شايسته پرستش است جز خداى يگانه نيست.او دستور داده كه غير او را پرستش
نكنيد، اين همان آيين حق و صحيحى است كه با ادلّه و برهان بدان هدايت مىشويد، ولى بيشتر مردم با اين
دلايل به هدايت دست نيافته و بر اين حقيقت روشن آگاهى نمىيابند.خداى متعال فرمود:وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِيمَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ
بِاللَّهِ مِنْ شَىءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَعَلى النّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ
النّاسِ لا يَشْكُرُونَ * يا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ
الواحِدُ القَهّارُ * ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءاً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ
وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الحُكْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا
تَعْبُدُوا إِلّا إِيّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛(2)من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم و ما را نمىسزد كه به خدا شرك بورزيم و اين از
فضل و عنايت خدا بر ما و بر مردم است، ولى بيشتر مردم سپاسگزار نيستند. اى همزندانىهاى من، آيا
خدايان متفرق و عارى از حقيقت بهترند يا خداى يكتاى توانا؟آنچه را شما به جاى خدا مىپرستيد، جز
نامها و لفظهاى بىحقيقتى كه آنها را شما و پدرانتان نامگذارى كردهايد نيستند و خداوند
هيچگونه قدرتى بدانها نبخشيده و حكمفرمايى بر جهان تنها از آنِ خداست. او فرمان داده تا غير وى را
نپرستيد و اين آيينِ استوار و پا برجاست، ولى بيشتر مردم در اثر جهل و نادانى از آن آگاهى ندارند.
يوسف و تعبير خواب همراهان
آنگاه كه يوسف از پند و اندرز ياران خود فارغ گرديد، به پاسخ پرسشهاى آنان در مورد خوابهايشانپرداخت و گفت:يكى از شما دو تن، يعنى تو اى رئيس سقايان، دل خوشدار و شادمان باش كه به تو مژده
مىدهم، پادشاه به دليل تبرئه شدن از تهمتِ توطئهاى كه بدان متهم بودى آزادت خواهد كرد و به كار
سابق خود كه ساقى پادشاه بودى برخواهى گشت، ولى تو اى رئيس نانوايان، پوزش مرا بپذير كه تعبير خوابت
را صريح مىگويم، مىخواهم تو از سرنوشت خويش آگاه باشى، چه اينكه پادشاه به زودى حكم اعدام تو را
صادر مىكند و به دار آويخته خواهى شد و پرندگان از مغز سرت مىخورند و علت اعدام تو اين است كه در
توطئه كشتن پادشاه شركت داشتهاى.آنگاه يوسف سخن خود را براى آنان پى مىگيرد و مىگويد:قضا و قدر الهى همانگونه كه بيان كرديم
تعلق گرفته و آن امرى است كه راهى جز واقع شدن ندارد و من هرگز سخن به گزاف نمىگويم و آن گونه كه
پروردگارم به من الهام فرموده، خوابهاى شما را تعبير كردم.بدينسان، يوسف خوابهاى آن دو را به طور صريح تعبير كرد و آنچه را به آن دو خبر داده بود، پس از چند
روز اتفاق افتاد. زمانى كه رئيس سقايان در آستانه آزاد شدن از زندان و بار يافتن به دربار پادشاه
قرار گرفت، يوسف از او درخواست كرد، تا ماجراى وى و ظلم و ستمهايى را كه در حقّ او صورت گرفته، به
عرض شاه برساند، شايد وى در كار او تجديد نظر كرده و بدين ترتيب تبرئه شود و ظلم و ستم ناحق را از او
برطرف سازد.