تساوى بين مردم - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تساوى بين مردم

آن‏گاه پيامبر خدا(ص) در مسجد جلوس فرمود و على بن ابى‏طالب(ع) نزديك‏ترين فرد به او نزد آن حضرت آمد
و عرضه داشت:

اى رسول خدا(ص) افتخار كليددارى(4) كعبه و آب دادن به حاجيان هر دو را براى ما مقرّر دار،
ولى پيامبر مصلحت نديد كه مقام و منصب‏هاى بالا را از ديگران سلب كند و آن گونه كه هر فرمانرواى صاحب
قدرت عمل مى‏كند، آنها را به نزديكان خويش بسپارد، بلكه فرمود:

«عثمان بن طلحه كجاست؟»

او را
خواستند.

حضرت بدو فرمود:

«اينك اين كليد تو، امروز روز نيكوكارى و وفاى به عهد است».

رسول خدا(ص) براى اعلان مساوات بين مسلمانان و عدم تفاوت بين نژاد سفيد و سياه به بلال - كه غلامى حبشى
بود - دستور داد تا روز فتح مكه بر بالاى بام كعبه اذان بگويد و اين افتخارى بود كه نصيب بلال شده بود
و همه مسلمان‏ها به حال او غبطه مى‏خوردند؛ زيرا كعبه در بين مقدسات مسلمانان از برجسته‏ترين
قداست برخوردار بود، به همين دليل مردى از قريش به دوستش گفت:

ببين؛ اين برده بر بالاى چه مكانى قرار
گرفته است؟

بخارى از عروة بن زبير روايت كرده است كه زنى در غزوه فتح مكه دزدى كرد، قبيله آن زن نزد أسامة بن زيد
آمدند تا وى نزد پيامبر از آنها شفاعت كند.

وقتى أسامه در اين زمينه با پيامبر(ص) گفتگو كرد، چهره
مبارك رسول خدا(ص) متغير شد و فرمود:

«درباره حدّى از حدود الهى با من سخن مى‏گويى؟»

أسامه عرض كرد:

اى پيامبرخدا(ص) برايم از خدا طلب بخشش نما.

شب هنگام كه شد رسول اكرم(ص) سخنرانى ايراد فرمود و خدا را
آن گونه كه شايسته ستايش است، ستود و سپس فرمود:

«اما بعد، گذشتگان شما در اين خصوص به هلاكت رسيدند؛
زيرا وقتى شخص شرافتمندى ميان آنان دست به سرقت مى‏زد، او را رها كرده و زمانى كه انسانى ضعيف مرتكب
چنين عملى مى‏شد، بر او حدّ جارى مى‏ساختند. به خدايى كه جان محمد در دست قدرت اوست اگر فاطمه دختر
محمد(ص) نيز دزدى كند، دستش را قطع خواهم كرد».

و آن‏گاه دستور قطع دست آن زن را صادر فرمود و به اجرا
در آمد و بعدها آن زن توبه حقيقى كرد و ازدواج نمود.

رفتارفوق العاده پسنديده‏اى كه پيامبر اكرم(ص) در روز فتح مكه از خود نمودار ساخت، تأثير شگرفى در
تسخير دل‏هاى مردم داشت، همان‏ها كه بيم قدرت اسلام، دل‏هايشان را فراگرفته بود.

از اين رو براى
پذيرش اسلام به رسول خدا(ص) روآوردند و حضرت از آنان عهد و پيمان گرفت تا آنجا كه توان دارند، در
اطاعت و فرمانبردارى خدا و رسول اوكوشا باشند و پس از آن‏كه مردان با آن حضرت بيعت كردند، زنان نيز
نزد وى حضور يافته و با او بيعت كردند، و در همين خصوص وحى الهى نازل شد:

يا أَيُّها النَّبِىُّ إِذا جاءَكَ المُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى‏ أَنْ لا يُشْرِكْنَ
بِاللَّهِ شَيْئاً وَلا يَسْرِقْنَ وَلا يَزْنِينَ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا
يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلايَعْصِينَكَ فِى
مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛(5)

اى پيامبر، اگر زن‏هاى اهل ايمان نزدت آمدند كه با تو بيعت نمايند تا چيزى را شريك خدا قرار ندهند و
دزدى و زنا نكنند و فرزندانشان را به قتل نرسانند و نسبت ناروا به كسى ندهند و در هيچ معروفى مخالفت
تو نكنند، بنابراين با آنها بيعت نما و برايشان از خدا طلب آمرزش كن، به راستى كه خداوند بسيار
بخشنده و مهربان است.

بردبارترين مردم

پيامبر(ص) افراد اندكى را كه به جنايت و دشمنى با او و مسلمانان معروف بودند، مهدورالدم اعلان كرد.
آنها از شهر گريختند، برخى كشته شده و بعضى اسلام آوردند.

از جمله اين افراد «هباربن اسود» بود، وى
مخفى به سر مى‏برد تا زمانى كه رسول خدا(ص) در منطقه‏اى به نام «جعرانه» حضور يافت، و او در حالى كه
اسلام آورده بود نزد آن حضرت آمد و عرض‏كرد:

اى پيامبر خدا(ص) از شما گريختم و قصد داشتم به غير عرب
پناهنده شوم، ولى رفتار پسنديده و عفو و گذشت شما را با كسانى كه حقّ تو را نشناختند به ياد آوردم لذا
به نزدت آمدم.

اى فرستاده خدا، مشرك بوديم و خداوند به وسيله شما ما را هدايت فرمود و از هلاكت رهايى
بخشيد، اينك از ما درگذر، رسول خدا(ص) بدو فرمود:

از تو گذشتم.

ديگرى «صفوان بن اميه» بود. وى زمانى كه از هر جهت در تنگنا و فشار قرار داشت، تصميم‏گرفت خود را به
دريا بيفكند.

پسر عمويش عمير بن وهب، نزد پيامبر شرفياب شد و عرض كرد:

اى پيامبر خدا، صفوان بن اميه
رئيس قبيله خود، پا به فرار گذاشته تا خود را به‏دريا بيفكند، شما كه سياه و سفيد را امان داده‏اى
به او نيز امان بده.

/ 300