تساوى بين مردم
آنگاه پيامبر خدا(ص) در مسجد جلوس فرمود و على بن ابىطالب(ع) نزديكترين فرد به او نزد آن حضرت آمدو عرضه داشت:اى رسول خدا(ص) افتخار كليددارى(4) كعبه و آب دادن به حاجيان هر دو را براى ما مقرّر دار،
ولى پيامبر مصلحت نديد كه مقام و منصبهاى بالا را از ديگران سلب كند و آن گونه كه هر فرمانرواى صاحب
قدرت عمل مىكند، آنها را به نزديكان خويش بسپارد، بلكه فرمود:«عثمان بن طلحه كجاست؟»او را
خواستند.حضرت بدو فرمود:«اينك اين كليد تو، امروز روز نيكوكارى و وفاى به عهد است».رسول خدا(ص) براى اعلان مساوات بين مسلمانان و عدم تفاوت بين نژاد سفيد و سياه به بلال - كه غلامى حبشى
بود - دستور داد تا روز فتح مكه بر بالاى بام كعبه اذان بگويد و اين افتخارى بود كه نصيب بلال شده بود
و همه مسلمانها به حال او غبطه مىخوردند؛ زيرا كعبه در بين مقدسات مسلمانان از برجستهترين
قداست برخوردار بود، به همين دليل مردى از قريش به دوستش گفت:ببين؛ اين برده بر بالاى چه مكانى قرار
گرفته است؟بخارى از عروة بن زبير روايت كرده است كه زنى در غزوه فتح مكه دزدى كرد، قبيله آن زن نزد أسامة بن زيد
آمدند تا وى نزد پيامبر از آنها شفاعت كند.وقتى أسامه در اين زمينه با پيامبر(ص) گفتگو كرد، چهره
مبارك رسول خدا(ص) متغير شد و فرمود:«درباره حدّى از حدود الهى با من سخن مىگويى؟»أسامه عرض كرد:اى پيامبرخدا(ص) برايم از خدا طلب بخشش نما. شب هنگام كه شد رسول اكرم(ص) سخنرانى ايراد فرمود و خدا را
آن گونه كه شايسته ستايش است، ستود و سپس فرمود:«اما بعد، گذشتگان شما در اين خصوص به هلاكت رسيدند؛
زيرا وقتى شخص شرافتمندى ميان آنان دست به سرقت مىزد، او را رها كرده و زمانى كه انسانى ضعيف مرتكب
چنين عملى مىشد، بر او حدّ جارى مىساختند. به خدايى كه جان محمد در دست قدرت اوست اگر فاطمه دختر
محمد(ص) نيز دزدى كند، دستش را قطع خواهم كرد».و آنگاه دستور قطع دست آن زن را صادر فرمود و به اجرا
در آمد و بعدها آن زن توبه حقيقى كرد و ازدواج نمود.رفتارفوق العاده پسنديدهاى كه پيامبر اكرم(ص) در روز فتح مكه از خود نمودار ساخت، تأثير شگرفى در
تسخير دلهاى مردم داشت، همانها كه بيم قدرت اسلام، دلهايشان را فراگرفته بود.از اين رو براى
پذيرش اسلام به رسول خدا(ص) روآوردند و حضرت از آنان عهد و پيمان گرفت تا آنجا كه توان دارند، در
اطاعت و فرمانبردارى خدا و رسول اوكوشا باشند و پس از آنكه مردان با آن حضرت بيعت كردند، زنان نيز
نزد وى حضور يافته و با او بيعت كردند، و در همين خصوص وحى الهى نازل شد:يا أَيُّها النَّبِىُّ إِذا جاءَكَ المُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ
بِاللَّهِ شَيْئاً وَلا يَسْرِقْنَ وَلا يَزْنِينَ وَلا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا
يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلايَعْصِينَكَ فِى
مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛(5)اى پيامبر، اگر زنهاى اهل ايمان نزدت آمدند كه با تو بيعت نمايند تا چيزى را شريك خدا قرار ندهند و
دزدى و زنا نكنند و فرزندانشان را به قتل نرسانند و نسبت ناروا به كسى ندهند و در هيچ معروفى مخالفت
تو نكنند، بنابراين با آنها بيعت نما و برايشان از خدا طلب آمرزش كن، به راستى كه خداوند بسيار
بخشنده و مهربان است.
بردبارترين مردم
پيامبر(ص) افراد اندكى را كه به جنايت و دشمنى با او و مسلمانان معروف بودند، مهدورالدم اعلان كرد.آنها از شهر گريختند، برخى كشته شده و بعضى اسلام آوردند. از جمله اين افراد «هباربن اسود» بود، وى
مخفى به سر مىبرد تا زمانى كه رسول خدا(ص) در منطقهاى به نام «جعرانه» حضور يافت، و او در حالى كه
اسلام آورده بود نزد آن حضرت آمد و عرضكرد:اى پيامبر خدا(ص) از شما گريختم و قصد داشتم به غير عرب
پناهنده شوم، ولى رفتار پسنديده و عفو و گذشت شما را با كسانى كه حقّ تو را نشناختند به ياد آوردم لذا
به نزدت آمدم.اى فرستاده خدا، مشرك بوديم و خداوند به وسيله شما ما را هدايت فرمود و از هلاكت رهايى
بخشيد، اينك از ما درگذر، رسول خدا(ص) بدو فرمود:از تو گذشتم.ديگرى «صفوان بن اميه» بود. وى زمانى كه از هر جهت در تنگنا و فشار قرار داشت، تصميمگرفت خود را به
دريا بيفكند.پسر عمويش عمير بن وهب، نزد پيامبر شرفياب شد و عرض كرد:اى پيامبر خدا، صفوان بن اميه
رئيس قبيله خود، پا به فرار گذاشته تا خود را بهدريا بيفكند، شما كه سياه و سفيد را امان دادهاى
به او نيز امان بده.