يوسف و فريفتگى زليخا
نيرنگ همسر عزيز مصر با يوسف
يوسف(ع) در خانه عزيز مصر زندگى مىكرد، همسر عزيز به خاطر زيبايى يوسف(ع)، به او علاقهمند شده واحساساتش در مورد وى شعلهور شد. زليخا همسر عزيز نمىدانست چگونه احساسات و عواطف خويش را به
يوسف(ع)ابراز كند تا اين كه عشق و علاقه بر عواطف وى چيره گشته و ضعف طبيعى بر احساساتش حكمفرما شد.روزى او را در خانهخود تنها يافت، فرصت را غنيمت شمرده، درها را بست، زيبايى و زينتهاى خود را بر
او عرضه كرد تا با عشوهگرى او را بفريبد. زليخا بدو گفت:نزد من بيا، كه خود را برايت مهيا ساختهام.يوسف(ع)با حالتى از خشم، از چنگال او گريخت و آن كار را از وى بسيار ناپسند شمرد و گفت:من به خدا پناه
مىبرم تا مرا از اين گناه حفظ نمايد و چگونه دست به چنين گناهى بيالايم، در حالى كه شوهرت عزيز، بر
من حقّ بزرگى داشته و مرا احترام كرده و در اين خانه، به من احسان روا داشته است و كسى كه احسان را با
مكر و حيله و خيانت پاسخ دهد، رستگار نخواهد شد، ولى چشمِ دل او كور شده و از آنچه كه يوسف مىگفت
پروايى نداشته و بر اين امر پافشارى مىكرد و اگر يوسف، نور الهى و حق را در برابر خود نديده بود،
نفسش وى را به سوى زليخا مىكشاند، وى با استفاده از اين نور الهى به تمايلات نفس بىاعتنايى كرد و
از انجام آن گناه خوددارى نمود، و بدين ترتيب خداوند، عمل زشت زنا و خيانت را از او دور ساخت؛ زيرا او
از بندگانى بود كه خود را براى خدا خالص گردانده بود.يوسف به سرعت به سمتِ در حركت كرد تا راه فرارى بيابد، زليخا نيز به سرعت پشتسر او به حركت در آمد تا
از بيرون رفتن او جلوگيرى كند، و از پشت سر به پيراهن او در آويخت تا نگذارد بيرون رود. پيراهن پاره
شد، ولى يوسف موفق به فرار شد.در همين حال همسر زليخا را مقابلِ در، يافتند، زليخا با پيشدستى،
يوسف را متهم ساخت كه قصد داشته با وى عمل ناروا انجام دهد، و شوهر را تحريك نمود، تا وى را زندانى
سازد، ولى يوسف اتهام را از خود رد كرد و گفت:زليخا بود كه مىخواست به شوهرش خيانت كند، و او از
دادن پاسخ مثبت به زليخا، امتناع ورزيده است.در همان حال كه يكديگر را متهم مىساختند، يكى از
نزديكان زليخا در محل بحث و جدل حاضر گرديده و در آن قضيه داورى كرد و گفت:اگر پيراهن يوسف از مقابل
پاره شده باشد، زليخا در ادعاى خود راست مىگويد؛ زيرا معناى آن اين است كه يوسف به سمت او دويده و
زليخا از خويش دفاع كرده است، و اگر پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده، معناى آن اين است كه وى قصد فرار
داشته و در اين صورت زليخا دروغ گفته و يوسف راستگو است.وقتى شوهر، ملاحظه كرد پيراهن يوسف از پشت سر
پاره شده، گفت:اين كار، از مكر و ح
يله زنان است و مكر و حيله زنان بسيار است، ولى شوهر زليخا مىخواست براين كار زشت سرپوش گذارد، لذا
به يوسف گفت:آنچه برايت پيش آمده فراموش نما و آن را نهان ساز، و به همسر خود گفت:از گناهت استغفار
كن و از عمل زشتى كه انجام دادهاى توبه نما، به راستى كه تو با اين كارى كه انجام دادهاى در زمره
گناهكاران خواهى بود.وَراوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوابَ وَقالَتْ هَيْتَ
لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ *
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ
عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُخْلَصِينَ * وَاسْتَبَقا البابَ
وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى البابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ
أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ * قالَ هِىَ راوَدَتْنِى عَنْ
نَفْسِى وَشَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ
مِنَ الكاذِبِينَ * وَإِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصّادِقِينَ
* فَلَمّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ
عَظِيمٌ * يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ
الخاطِئِينَ؛(1)بانويى كه يوسف در خانه او بود، به ميل نفس خود با وى بناى مراوده گذاشت و درها را بست و گفت:من براى
تو آمادهام.يوسف پاسخ داد: من به خدا پناه مىبرم.او به من مقامى منزه و نيكو عطا كرده است و
ستمكاران را رستگار نمىسازد و اگر لطف خدا نبود، او هم به ميل طبيعى اهتمام مىكرد و اين چنين، ما
او را از انجام كار زشت بازداشتيم، زيرا او از بندگان خالص ما بود. هر دو به جانب در شتافتند و پيراهن
يوسف از پشت دريده شد كه در همان حال، شوهر زن را بر در منزل يافتند، زن با پيشدستى به شوهر گفت:كيفر كسى كه به همسر تو خيانت كند چيست؟آيا چيزى جز زندان و يا شكنجه دردناك است؟يوسف گفت: او با
وجود بىميلىام با من مراوده كرد و بر صدق گفتار يوسف، شاهدى از نزديكان همسر عزيز گواهى داد و
گفت:اگر پيراهن يوسف از پيش رو دريده شده زن راست مىگويد و يوسف دروغگوست و اگر پيراهنش از پشت
پاره شده، زن دروغ مىگويد و يوسف راستگوست و زمانى كه شوهر ديد پيراهن از پشت دريده شده گفت:اين
شيوه تهمت زنى از مكر و حيله شما زنان است، مكر و حيله زنان بسيار زياد است.به يوسف گفت:قضيه را
پنهان دار و از ماجرا بگذر و به زن گفت:تو از
گناه خود توبه كن؛ زيرا مرتكب خطاى بزرگى شدى.
يوسف و زنان
خبر ماجراى فريفتگى زليخا در شهر به جمعى از زنان رسيد، و آن را در جلسات خود نقل مىكردند ومىگفتند:همسر عزيز، غلام خويش را فريفت و به خود فراخواند تا از او كام برگيرد و عشق او سراسر وجود
زليخا را فرا گرفته بود. زليخا از ديدگاه آنان، زنى گمراه و دور از حقيقت به شمار مىآمد.به همسر عزيز خبر رسيد كه زنها در غياب او سخنانى ناروا مىگويند. وى ترتيبى داد تا آن زنان، يوسف
را ببينند تا زليخا را در مورد دلدادگى يوسف نكوهش نكنند.