‏يوسف و فريفتگى زليخا - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‏يوسف و فريفتگى زليخا

نيرنگ همسر عزيز مصر با يوسف

يوسف(ع) در خانه عزيز مصر زندگى مى‏كرد، همسر عزيز به خاطر زيبايى يوسف(ع)، به او علاقه‏مند شده و
احساساتش در مورد وى شعله‏ور شد. زليخا همسر عزيز نمى‏دانست چگونه احساسات و عواطف خويش را به
يوسف(ع)ابراز كند تا اين كه عشق و علاقه بر عواطف وى چيره گشته و ضعف طبيعى بر احساساتش حكمفرما شد.

روزى او را در خانه‏خود تنها يافت، فرصت را غنيمت شمرده، درها را بست، زيبايى و زينت‏هاى خود را بر
او عرضه كرد تا با عشوه‏گرى او را بفريبد. زليخا بدو گفت:

نزد من بيا، كه خود را برايت مهيا ساخته‏ام.

يوسف(ع)با حالتى از خشم، از چنگال او گريخت و آن كار را از وى بسيار ناپسند شمرد و گفت:

من به خدا پناه
مى‏برم تا مرا از اين گناه حفظ نمايد و چگونه دست به چنين گناهى بيالايم، در حالى كه شوهرت عزيز، بر
من حقّ بزرگى داشته و مرا احترام كرده و در اين خانه، به من احسان روا داشته است و كسى كه احسان را با
مكر و حيله و خيانت پاسخ دهد، رستگار نخواهد شد، ولى چشمِ دل او كور شده و از آنچه كه يوسف مى‏گفت
پروايى نداشته و بر اين امر پافشارى مى‏كرد و اگر يوسف، نور الهى و حق را در برابر خود نديده بود،
نفسش وى را به سوى زليخا مى‏كشاند، وى با استفاده از اين نور الهى به تمايلات نفس بى‏اعتنايى كرد و
از انجام آن گناه خوددارى نمود، و بدين ترتيب خداوند، عمل زشت زنا و خيانت را از او دور ساخت؛ زيرا او
از بندگانى بود كه خود را براى خدا خالص گردانده بود.

يوسف به سرعت به سمتِ در حركت كرد تا راه فرارى بيابد، زليخا نيز به سرعت پشت‏سر او به حركت در آمد تا
از بيرون رفتن او جلوگيرى كند، و از پشت سر به پيراهن او در آويخت تا نگذارد بيرون رود. پيراهن پاره
شد، ولى يوسف موفق به فرار شد.

در همين حال همسر زليخا را مقابلِ در، يافتند، زليخا با پيش‏دستى،
يوسف را متهم ساخت كه قصد داشته با وى عمل ناروا انجام دهد، و شوهر را تحريك نمود، تا وى را زندانى
سازد، ولى يوسف اتهام را از خود رد كرد و گفت:

زليخا بود كه مى‏خواست به شوهرش خيانت كند، و او از
دادن پاسخ مثبت به زليخا، امتناع ورزيده است.

در همان حال كه يكديگر را متهم مى‏ساختند، يكى از
نزديكان زليخا در محل بحث و جدل حاضر گرديده و در آن قضيه داورى كرد و گفت:

اگر پيراهن يوسف از مقابل
پاره شده باشد، زليخا در ادعاى خود راست مى‏گويد؛ زيرا معناى آن اين است كه يوسف به سمت او دويده و
زليخا از خويش دفاع كرده است، و اگر پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده، معناى آن اين است كه وى قصد فرار
داشته و در اين صورت زليخا دروغ گفته و يوسف راستگو است.

وقتى شوهر، ملاحظه كرد پيراهن يوسف از پشت سر
پاره شده، گفت:

اين كار، از مكر و ح
يله زنان است و مكر و حيله زنان بسيار است، ولى شوهر زليخا مى‏خواست براين كار زشت سرپوش گذارد، لذا
به يوسف گفت:

آنچه برايت پيش آمده فراموش نما و آن را نهان ساز، و به همسر خود گفت:

از گناهت استغفار
كن و از عمل زشتى كه انجام داده‏اى توبه نما، به راستى كه تو با اين كارى كه انجام داده‏اى در زمره
گناهكاران خواهى بود.

وَراوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوابَ وَقالَتْ هَيْتَ
لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْواىَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظّالِمُونَ *
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِها لَوْلا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ
عَنْهُ السُّوءَ وَالفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُخْلَصِينَ * وَاسْتَبَقا البابَ
وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى البابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ
أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ * قالَ هِىَ راوَدَتْنِى عَنْ
نَفْسِى وَشَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ
مِنَ الكاذِبِينَ * وَإِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصّادِقِينَ
* فَلَمّا رَأى‏ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ
عَظِيمٌ * يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ
الخاطِئِينَ؛(1)

بانويى كه يوسف در خانه او بود، به ميل نفس خود با وى بناى مراوده گذاشت و درها را بست و گفت:

من براى
تو آماده‏ام.

يوسف پاسخ داد: من به خدا پناه مى‏برم.

او به من مقامى منزه و نيكو عطا كرده است و
ستمكاران را رستگار نمى‏سازد و اگر لطف خدا نبود، او هم به ميل طبيعى اهتمام مى‏كرد و اين چنين، ما
او را از انجام كار زشت بازداشتيم، زيرا او از بندگان خالص ما بود. هر دو به جانب در شتافتند و پيراهن
يوسف از پشت دريده شد كه در همان حال، شوهر زن را بر در منزل يافتند، زن با پيش‏دستى به شوهر گفت:

كيفر كسى كه به همسر تو خيانت كند چيست؟

آيا چيزى جز زندان و يا شكنجه دردناك است؟

يوسف گفت: او با
وجود بى‏ميلى‏ام با من مراوده كرد و بر صدق گفتار يوسف، شاهدى از نزديكان همسر عزيز گواهى داد و
گفت:

اگر پيراهن يوسف از پيش رو دريده شده زن راست مى‏گويد و يوسف دروغگوست و اگر پيراهنش از پشت
پاره شده، زن دروغ مى‏گويد و يوسف راستگوست و زمانى كه شوهر ديد پيراهن از پشت دريده شده گفت:

اين
شيوه تهمت زنى از مكر و حيله شما زنان است، مكر و حيله زنان بسيار زياد است.

به يوسف گفت:

قضيه را
پنهان دار و از ماجرا بگذر و به زن گفت:

تو از
گناه خود توبه كن؛ زيرا مرتكب خطاى بزرگى شدى.

يوسف و زنان

خبر ماجراى فريفتگى زليخا در شهر به جمعى از زنان رسيد، و آن را در جلسات خود نقل مى‏كردند و
مى‏گفتند:

همسر عزيز، غلام خويش را فريفت و به خود فراخواند تا از او كام برگيرد و عشق او سراسر وجود
زليخا را فرا گرفته بود. زليخا از ديدگاه آنان، زنى گمراه و دور از حقيقت به شمار مى‏آمد.

به همسر عزيز خبر رسيد كه زن‏ها در غياب او سخنانى ناروا مى‏گويند. وى ترتيبى داد تا آن زنان، يوسف
را ببينند تا زليخا را در مورد دلدادگى يوسف نكوهش نكنند.

/ 300