از او خواستگارى به عمل آورد، وى به حضرت عرض كرد: «سنّ من زياد است و عيالمندم و در اين سن عار دارم
ازدواج نمايم». حضرت در پاسخ او فرمود: «سن من بيشتر از توست و روزى عيال را خداوند مىدهد و از خدا
مىخواهم كه حالت عارداشتن را از تو دور گرداند».آيا اين ازدواجى است كه منظور از آن لذت بردن است؟ هيچ كس چنين چيزى نمىگويد، اين ازدواجى است كه
حضرت خواسته بدان وسيله اين بانوى گرامى را احترام كند و او وفرزندانش را يارى نمايد و او را خرسند
گرداند تا پاداش جهاد و تلاش و شكيبايى او باشد.
زينب دختر جَحش
رسول خدا(ص) او را بدين سبب به ازدواج خويش در آورد كه تا بر آداب و رسوم جاهليت خط بطلان بكشد. زينب ازقبيله قريش و از خاندانى شرافتمند به شمار مىرفت، وى دختر عمه رسول خدا(ص)و مادرش أميمه دختر
عبدالمطلب بود. زينب همسر زيدبن حارثه بود كه وى را طلاق داده بود.زيد بن حارثه بردهاى بود كه رسول خدا(ص)او را به فرزندى پذيرفت و از آن به بعد اعراب به او «زيد بن
محمد» مىگفتند و خداوند خواست زينب را به وسيله ازدواج با زيد مورد آزمون قرار دهد، تا حسّ تعصب
قبيلهاى و افتخارات نسبى را كه در جزيرةالعرب رايج بود درهم بشكند، لذا وقتى كه پيامبر(ص) به زينب
ازدواج با زيد را عنوان كرد، زينب به جهت فخر به نسب و شرافت خاندان خود سر باز زد و به اين ازدواج تن
در نداد، و اين آيه شريفه نازل شد:«وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ
لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً
مُبِيناً».اينجا بود كه زينب دستور پيامبر خدا را پذيرا شده و با بى ميلى به ازدواج زيد در آمد و مدتى با زيد
زندگى كرد و سپس بين آنان ناسازگارى به وجود آمد. زينب با زيد به درشتى سخن مىگفت و به برترى نسب خود
بر او فخر مىكرد، تا كار به جايى رسيد كه زيد مجبور شد زينب را طلاق دهد.خداوند به پيامبرش دستور
فرمود زينب را به ازدواج خود در آورد تا بر آيين «عدم جواز ازدواج با زن پسر خوانده» خط بطلان بكشد
(3) و پايه و اساس اسلام را آن گونه كه خدا مىخواهد بنا نمايد، ولى رسول خدا(ص) از بيم اين كه مبادا
منافقين بگويند پيامبر با زن پسرش ازدواج كرده، در امر ازدواج خود با زينب تعلل مىكرد تا اين كه از
ناحيه خداوند متعال مورد عتاب قرار گرفت:«وَتَخْشى النّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً
زَوَّجْناكَها لِكَيْ لايَكُونَ عَلى المُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِى أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا
قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً»(4).پس از نزول اين آيه بود كه رسول خدا(ص) زينب را به ازدواج خويش در آورد. رسولاكرم(ص) زينب دختر عمه
خود را از كودكى مىشناخت، بنابراين اگر رسول خدا(ص) در پى لذايذ جنسى بود، چه چيز مانع ازدواج او با
زينب مىتوانست باشد؟و از سويى چگونه فردى حاضر مىشود دخترى را به ازدواج شخصى در آورد و پس از
آنكه شوهر كرد به او تمايل پيدا كند؟ازدواج پيامبر با زينب جز براى امتثال امر الهى نبود كه برخى از عادات و رسوم جاهليت را از ميان
برداشته و عملاً پايههاى دين اسلام را تثبيت نمايد تا در عقل و انديشهها جاى گيرد.
جُويريه دختر حارث بن أبى ضرار
رسول گرامىاسلام(ص) جويريه را به خاطر علاقهمند ساختن دل قبيله او به اسلام و اعطاى آزادىِ از دسترفته آنان، به ازدواج خويش در آورد.جويريه از قبيله بنى مصطلق بود كه به رهبرى رئيسشان حارث بن أبى
ضرار به نبرد با پيامبر(ص) برخاستند، رسول خدا(ص) سرعت عمل به خرج داد و آنها را در خانههايشان به
شكست واداشت و بسيارى از مردان و زنان و فرزندان آنها را اسير ساخت و اموال فراوانى را به غنيمت گرفت.از جمله زنانى كه به اسارت در آمدند، جويريه دختر حارث بود كه در سهم غنيمتى يكى از مسلمانان قرار
گرفت. جويريه خود را به صورت مُكاتَب از وى خريدارى كرد و سپس نزد پيامبر آمد و عرض كرد:اى رسول خدا(ص)
من جويريه دختر حارث بن أبى ضرار هستم كه رئيس قبيله خود بود.