‏يوسف و معرفى خود به برادران - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

‏يوسف و معرفى خود به برادران

برادران يوسف در مصر

سرانجام، تعبير خوابى كه يوسف براى پادشاه در مورد آمدن هفت سال فراوانى و حاصل‏خيزى انجام داد،
تحقق يافت و يوسف با تدبير و انديشه خود به اداره امور پرداخت و غلاّت فراوانى را انبار نمود. و سپس
هفت سال بعدى خشكسالى فرارسيد، و گرسنگى و قحطى ايجاد شد. به ويژه در كشورهاى مجاور، مانند فلسطين كه
مردم آن سامان آمادگى براى چنين سالى نداشتند.

يعقوب و فرزندانش نيز مانند ديگران در تنگنا و سختى زندگى قرار گرفته و شنيدند كه در كشور مصر، ارزاق
و غلات يافت مى‏شود، لذا از فرزندان خود - غير از بنيامين - خواست تا به مصر رفته و كالا و نقدينه (پول)

و ديگر چيزهايى را كه دارند با خود ببرند و با گندم و جو معاوضه كنند.

برادران يوسف به مصر رسيدند و نگهبانان با ديدن اين افراد كه با شكل و تعدادى خاص جلب توجه
مى‏كردند، بدانان مشكوك گشتند و آنهارا دستگير كرده و نزد يوسف بردند و در كاخ وى بر او وارد شدند.

يوسف آنها را از چهره و كيفيت سخن‏گفتن و لباس‏هاى مخصوص فلسطينى‏ها شناخت، ولى آنها به دليل دور
بودن كشور و مدت طولانى جدايى و تغيير شكل و قيافه، يوسف را نشناختند. علاوه بر اين كه وى با لباسى
ويژه در پست وزارت اقتصاد حضورداشت، و با زبان مصرى قديم سخن مى‏گفت و چون عنوان پادشاه مصر را
داشت، تغييرنام داده، وى را «صفنات فعينع(1)» مى‏خواندند.

يوسف برادران خويش را به عنوان ميهمان پذيرفت و بيش از حقشان به آنان گندم و جو اعطا كرد، و توشه راه
و چيزهايى را كه مسافر بدان نياز دارد، نيز به آنها بخشيد، و زمانى كه آماده حركت شدند بدان‏ها گفت:

برادرِ پدرى خود را نزد من آوريد و اگر برادرتان را حاضر نكنيد برايتان دردسر ايجاد مى‏كنم و بار
دوم كه به مصر باز مى‏گرديد به شما ارزاق نخواهم داد، و نيز اگر آنچه را مى‏خواهم عملى و اجرا
نكنيد، به شما اجازه ورود به كشورم را نخواهم داد.

وقتى يوسف از برادرانش اين را خواست و آنها را به نياوردن برادرِ پدرى‏شان، هشدار داد، آنها يوسف را
مخاطب ساخته و گفتند:

ما با پدرمان به گونه‏اى برخورد خواهيم كرد كه كوتاه بيايد و به ما اجازه دهد
تا او را به مصر بياوريم، و تأكيد مى‏كنيم كه به زودى آنچه را از ما درخواست كردى، عملى سازيم. و
زمانى كه تصميم رفتن گرفتند، يوسف به خدمتكاران خود دستور داد تا پولى را كه آنان براى خريد كالا با
خود آورده‏اند، بى‏آن‏كه متوجّه شوند، در باروبنه آنها قرار دهند.

يوسف با اين كار خواست، وقتى
برادرانش به فلسطين بازگشتند و برخورد شايسته او را ديدند، نسبت به او حُسن ظن داشته باشند. يوسف در
كرم و بخشش در حدّ بسيار بالايى قرار داشت و اين كار را بدين سبب انجام داد تا برادرانش را جهت بازگشت
نزد او تشويق كند و بدانند كه يوسف نسبت به آنان مهربان است، و توقع كارهاى خيرخواهانه بيشترى از او
داشته باشند.

خداى متعال فرمود:

وَجاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ * وَلَمّا
جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِى بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَلا تَرَوْنَ أَنِّى
أُوفِى الكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ المُنْزِلِينَ * فَإِنْ لَمْ‏تَأْتُونِى بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ
عِنْدِى وَلا تَقْرَبُونَ * قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَإِنّا لَفاعِلُونَ * وَقالَ
لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِى رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذا
انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛(2)

/ 300