زكريا، يحيى، عيسى
ماجراى زكريا و يحيى
زكريا و درخواست فرزند
زكريا(ع) يكى از پيامبران الهى است كه عمر با بركت خويش را در راه دعوت به خداپرستى و خدمت دربيتالمقدس سپرى نمود. وى آرزومند بود خداوند به او پسرى مرحمت كند تا پس از او رسالت پدر را استمرار
بخشد و قوم او به گمراهى نيفتند؛ زيرا نشانههاى گمراهى ميان آنان هويدا بود، ولى پيرى و سالخوردگى
حضرت و نازايى همسر سالخوردهاش اميد و آرزوى فرزند داشتن او را كاهش مىداد، امّا زكريا كه به
پروردگار خويش ايمان داشت، مىدانست هيچ مانعى نمىتواند در برابر قدرت الهى عرض اندام كند.روزى
در معبد، بر مريم وارد شد -چه اينكه مريم شب و روز خود را در آنجا مىگذراند - در برابر او خوراك و
آشاميدنى و ميوههاى غير فصلى ملاحظه كرد، از او پرسيد اينها را از كجا آوردهاى؟پاسخ داد:اينها
از نزد پروردگارى است كه به هر كه خواهد بىاندازه نعمت مىدهد. وقتى زكريا اين نشانههاى بارزِ
قدرتِ الهى و احترامى را كه به مريم پارسا و تنها عنايت كرده بود، مشاهده نمود، او را بر اين داشت كه
با پروردگار خود مناجات كند و عرضه بدارد: پروردگارا، من پير و سالخورده گشتهام و استخوانهايم
ضعيف و ناتوان شده و موى سرم سپيد گشته است، آرزو و ا
ميد بسيار دارم كه دعايم را بپذيرى و به من فرزندى عنايت كنى، چه اينكه من خود را از عطاى
بىانتهاى تو هرگز محروم ندانسته، بلكه با استجابت دعايم انتظار سعادتمندى دارم.پروردگارا، من به
جهت خواسته دنيوى و صِرف علاقه به فرزند به درگاهت دعا نكردم، امّا ملاحظه مىكنم كه خويشاوندان من
به تبهكارترين مردم تبديل شدهاند و مطمئن نيستم پس از من احكام دين را بهپاداشته و ميان مردم به
عدالت رفتار كنند، ولى پروردگارا با وجود نازايى همسرم، تو قادرى كه دعايم را مستجاب گردانى و به من
پسرى عنايت كنى تا علم و دانش و دين را از من و مُلك و پادشاهى را از آل يعقوب به ارث بَرَد و او را
مورد خرسندى خويش قرار ده.كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنّى
لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ*
هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً
إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ؛(1)هر گاه زكريا در مكان عبادت بر مريم وارد مىشد، طعامى را نزدش ملاحظه مىكرد، گفت:اىمريم، اين
خوراكىها را از كجا آوردهاى؟گفت: اينها از نزد خدايند، خداوند به هر كه خواهد بىحساب روزى
مىدهد.اينجا بود كه زكريا پروردگار خويش را خواند و عرضه داشت:پروردگارا، از پيشگاه خودت به من
فرزندانى پاك سرشت عنايت كن، به راستى كه تو دعا را مىشنوى و مستجاب مىگردانى.ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّا * إِذ نادى رَبَّهُ نِداءاً خَفِيّاً * قالَ رَبِّ
إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ
شَقِيّاً * وَإِنِّى خِفْتُ المَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَكانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ
لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً؛(2)پروردگار تو از رحمت خويش بر بندهاش زكريا سخن مىگويد، آنگاه كه زكريا خداى خود را نهانى خواند
و عرض كرد:پروردگارا، استخوانهايم سست گشته و پيرى مويم را سپيد نموده است، ولى من هيچ گاه از عطاى
تو محروم نبودهام. بار خدايا، من از اين وارثان كنونى بيمناكم كه راه باطل پويند و همسرم نيز
نازاست، از پيشگاه خود به من جانشينى شايسته عنايت كن كه وارث من و همه آل يعقوب باشد، خداوندا، او
را وارثى پسنديده و صالح مقرر دار.
مژده ولادت يحيى(ع)
خداوند دعاى زكريا را به استجابت رساند و فرشتگانى را نزد او فرستاد تا به او مژده دهند كه خداىمتعال به زودى به او فرزندى عنايت خواهد فرمود و نام يحيى را برايش برگزيند كه ويژه اوست و هيچ كس را
به اين اسم نامگذارى نكرده است و بهزودى بركات الهى بر او وارد مىشود.وى به كتاب الهى ايمان
مىآورد و پيشواى قوم خود خواهد بود و از شهوات و هواى نفس اجتناب و دورى مىكند.زكريا از اين مژده شگفتزده شد؛ زيرا او پيرمردى سالخورده بود و همسرى نازا داشت كه حتى در دوران
جوانى، فرزندى از او متولد نشده بود. بدو گفته شد:خداوند اين چنين اراده فرموده و اين كار بر او آسان
است، چنان كه خداوند تو را نيز از نيستى به هستى آورد.اينجا بود كه زكريا از پروردگار خويش خواست:تا
نشانه و علامتى براى او ارائه دهد كه پىببرد همسرش بارداراست و خداى متعال او را مطلع ساخت.