زكريا، يحيى، عيسى - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زكريا، يحيى، عيسى

‏ماجراى زكريا و يحيى

زكريا و درخواست فرزند

زكريا(ع) يكى از پيامبران الهى است كه عمر با بركت خويش را در راه دعوت به خداپرستى و خدمت در

بيت‏المقدس سپرى نمود. وى آرزومند بود خداوند به او پسرى مرحمت كند تا پس از او رسالت پدر را استمرار
بخشد و قوم او به گمراهى نيفتند؛ زيرا نشانه‏هاى گمراهى ميان آنان هويدا بود، ولى پيرى و سالخوردگى
حضرت و نازايى همسر سالخورده‏اش اميد و آرزوى فرزند داشتن او را كاهش مى‏داد، امّا زكريا كه به
پروردگار خويش ايمان داشت، مى‏دانست هيچ مانعى نمى‏تواند در برابر قدرت الهى عرض اندام كند.

روزى
در معبد، بر مريم وارد شد -چه اين‏كه مريم شب و روز خود را در آن‏جا مى‏گذراند - در برابر او خوراك و
آشاميدنى و ميوه‏هاى غير فصلى ملاحظه كرد، از او پرسيد اينها را از كجا آورده‏اى؟

پاسخ داد:

اينها
از نزد پروردگارى است كه به هر كه خواهد بى‏اندازه نعمت مى‏دهد. وقتى زكريا اين نشانه‏هاى بارزِ
قدرتِ الهى و احترامى را كه به مريم پارسا و تنها عنايت كرده بود، مشاهده نمود، او را بر اين داشت كه
با پروردگار خود مناجات كند و عرضه بدارد:

پروردگارا، من پير و سالخورده گشته‏ام و استخوان‏هايم
ضعيف و ناتوان شده و موى سرم سپيد گشته است، آرزو و ا
ميد بسيار دارم كه دعايم را بپذيرى و به من فرزندى عنايت كنى، چه اين‏كه من خود را از عطاى
بى‏انتهاى تو هرگز محروم ندانسته، بلكه با استجابت دعايم انتظار سعادتمندى دارم.

پروردگارا، من به
جهت خواسته دنيوى و صِرف علاقه به فرزند به درگاهت دعا نكردم، امّا ملاحظه مى‏كنم كه خويشاوندان من
به تبهكارترين مردم تبديل شده‏اند و مطمئن نيستم پس از من احكام دين را به‏پاداشته و ميان مردم به
عدالت رفتار كنند، ولى پروردگارا با وجود نازايى همسرم، تو قادرى كه دعايم را مستجاب گردانى و به من
پسرى عنايت كنى تا علم و دانش و دين را از من و مُلك و پادشاهى را از آل يعقوب به ارث بَرَد و او را
مورد خرسندى خويش قرار ده.

كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا المِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنّى
لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ*
هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً
إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ؛(1)

هر گاه زكريا در مكان عبادت بر مريم وارد مى‏شد، طعامى را نزدش ملاحظه مى‏كرد، گفت:

اى‏مريم، اين
خوراكى‏ها را از كجا آورده‏اى؟

گفت: اينها از نزد خدايند، خداوند به هر كه خواهد بى‏حساب روزى
مى‏دهد.

اينجا بود كه زكريا پروردگار خويش را خواند و عرضه داشت:

پروردگارا، از پيشگاه خودت به من
فرزندانى پاك سرشت عنايت كن، به راستى كه تو دعا را مى‏شنوى و مستجاب مى‏گردانى.

ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّا * إِذ نادى‏ رَبَّهُ نِداءاً خَفِيّاً * قالَ رَبِّ
إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ
شَقِيّاً * وَإِنِّى خِفْتُ المَوالِىَ مِنْ وَرائِى وَكانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ
لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً؛(2)

پروردگار تو از رحمت خويش بر بنده‏اش زكريا سخن مى‏گويد، آن‏گاه كه زكريا خداى خود را نهانى خواند
و عرض كرد:

پروردگارا، استخوان‏هايم سست گشته و پيرى مويم را سپيد نموده است، ولى من هيچ گاه از عطاى
تو محروم نبوده‏ام.

بار خدايا، من از اين وارثان كنونى بيمناكم كه راه باطل پويند و همسرم نيز
نازاست، از پيشگاه خود به من جانشينى شايسته عنايت كن كه وارث من و همه آل يعقوب باشد، خداوندا، او
را وارثى پسنديده و صالح مقرر دار.

مژده ولادت يحيى(ع)

خداوند دعاى زكريا را به استجابت رساند و فرشتگانى را نزد او فرستاد تا به او مژده دهند كه خداى
متعال به زودى به او فرزندى عنايت خواهد فرمود و نام يحيى را برايش برگزيند كه ويژه اوست و هيچ كس را
به اين اسم نام‏گذارى نكرده است و به‏زودى بركات الهى بر او وارد مى‏شود.

وى به كتاب الهى ايمان
مى‏آورد و پيشواى قوم خود خواهد بود و از شهوات و هواى نفس اجتناب و دورى مى‏كند.

زكريا از اين مژده شگفت‏زده شد؛ زيرا او پيرمردى سالخورده بود و همسرى نازا داشت كه حتى در دوران
جوانى، فرزندى از او متولد نشده بود.

بدو گفته شد:

خداوند اين چنين اراده فرموده و اين كار بر او آسان
است، چنان كه خداوند تو را نيز از نيستى به هستى آورد.

اينجا بود كه زكريا از پروردگار خويش خواست:

تا
نشانه و علامتى براى او ارائه دهد كه پى‏ببرد همسرش بارداراست و خداى متعال او را مطلع ساخت.

/ 300