نهاده شده و بتى بزرگ در صدر همه قرار داشت و در برابر آنها قربانىهاى خوراكى و آشاميدنى ديد كه
برايشان نذركرده بودند تا به گمان خودشان از آنها بخورند.ابراهيم(ع) با تمسخر بتها را مخاطب ساخت:آيا غذا نمىخوريد؟و چون كسى پاسخ او را نداد، گفت:چرا سخن نمىگوييد؟و سپس با دست راست خود به
وسيله تبرى همه بتها را شكست و قطعه قطعه ساخت و ازشكستن بت بزرگ - كه بزرگترين خدايان آنها بود، -
خوددارى كرد و تبر را به دست آن آويخت و سپس معبد را ترك گفت.در اين زمينه آيات زير را ملاحظه كنيد:وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ * إِذ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ * إِذ قالَ لِأَبِيهِ
وَقَوْمِهِ ماذا تَعْبُدُونَ * أَإِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ* فَما ظَنُّكُمْ
بِرَبِّ العالَمِينَ * فَنَظَرَ نَظْرَةً فِى النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّى سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا
عَنْهُ مُدْبِرِينَ * فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَلا تَأْكُلُونَ * ما لَكُمْ لا
تَنْطِقُونَ * فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ؛(9)در حقيقت ابراهيم از پيروان نوح بود.ابراهيم با قلبى پاك و سالم از جانب خدا آمد، هنگامىكه به پدر
(پدر بزرگ) و قوم خود گفت:شما به پرستش چه مشغوليد؟آيا رواست كه به دروغ، خدايانى را به جاى خداى
يكتا برگزينيد؟پس به خداى جهانيان چه گمان مىبريد؟آنگاه ابراهيم انديشيد و به ستارگان آسمان
نگاهى كرد و به قومش گفت:من بيمارم [و نمىتوانم در جشن شما شركت كنم]. قومش از او دست برداشتند.ابراهيم آهنگ بتهاى آنان كرد و به بتها گفت:آيا غذا نمىخوريد؟چرا سخن نمىگوييد؟و سپس تبر را
با دست راست محكم بر آنها كوبيد.وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ * فَجَعَلَهُمْ
جُذاذاً إِلّا كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ؛(10)به خدا سوگند، پس از آن كه [از شهر] بيرون رفتيد، بتهاى شما را به هر تدبيرى در هم خواهم شكست و [پس از
رفتن آنها] بتها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگشان را كه بدان رجوع كنند.ابراهيم(ع) با شكستن بتها دليلى ملموس بر بطلان بتپرستى قومش اقامه كرد.او مىگفت: اگر اينها
خدايان راستين بودند، از خويش دفاع مىكردند و به هر كسى كه بدانان آسيب مىرساند، زيان وارد
مىساختند.اين موضوع واقعيتى بود كه «هيده يوشى» پادشاه ژاپن آن را دريافته بود. وى مجسمه بزرگى
براى بودا ساخته بود... و هنوز ساختن آن به پايان نرسيده بود كه در سال 1596 زلزلهاى در آن سامان رخ داد
و آن مجسمه را به زمين افكند و متلاشى ساخت.... نقل شده كه «هيده يوشى» با پرتاب تيرى به سوى آن بت به
گونهاى تحقيرآميز آن را مخاطب ساخت و گفت:من تو را با هزينهاى گزاف سرپا كردم، ولى تو حتى
نتوانستى پرستشگاهت را نگهدارى!(11)
محاكمه ابراهيم(ع)
مردم پس از برگزارى مراسم جشن خود، بازگشته و آنچه را بر سر بتها آمده بود، ملاحظه كردند.آنانوحشتزده از خود پرسيدند:كدام فرد ستمپيشه به مقدسات ما چنين كرده است؟برخى از آنان گفتند:شنيدهايم جوانى به نام ابراهيم به بتها اهانت مىكند و عادت اوست كه از بتها عيبجويى كرده و
آنها را به باد مسخره گيرد؛ ما تصور مىكنيم همين شخص است كه دست به چنين عملى يازيده است.خبر تعرّض به بتها به فرمانروايان رسيد و آنان به نيروهاى خود فرمان دادند تا ابراهيم را براى
محاكمه در برابر ديدگان مردم حاضر كنند. آنانكه شنيده بودند كه وى از بتها عيبجويى كرده و آنها را
تهديد نموده است، مىبايست به اين مطلب گواهى دهند.هنگامى كه ابراهيم(ع) را حاضر كردند، سران حكومت از او پرسيدند:اى ابراهيم، آيا تو با خدايان ما چنين
كردى؟آن حضرت احساس كرد فرصت مناسبى براى او پيش آمده تا به اهداف و واقعيتى كه مىخواست قوم او بدان
اعتراف كنند، دست يابد. از اين رو با شيوهاى حكيمانه پرسش آنها را چنين پاسخ گفت:شكننده بتها،
بتِ بزرگ آنهاست و ساير بتها گواه بر كار آن هستند و ادامه داد:اگر سخن مىگويند ماجرا را از آنها
جويا شويد.