آزار پيامبر و مؤمنين - همراه با پیامبران در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

همراه با پیامبران در قرآن - نسخه متنی

عفیف عبدالفتاح طباره؛ ترجمه: عباس جلالی، حسین خاکساران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آزار پيامبر و مؤمنين

وقتى كفار ديدند هر روز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شود، به ناسزا گويى پيامبر پرداخته‏و اراذل و
اوباشى را وادار كردند تا به آن حضرت و پيروانش اهانت كنند و از اين‏ناحيه به آنان ضرر و آسيب فراوان
رسيد.

پيامبر(ص) فرمود:

«هيچ پيامبرى در راه خدا به‏اندازه من اذيت و آزار نديد.

به گونه‏اى در راه
خدا مورد تهديد قرار مى‏گرفتم كه هيچ‏كس‏تهديد نمى‏شد:

گاهى در شبانه روز، سى نوع آزار و اذيت
مى‏شدم، از بلال چه بگويم‏كه آزار و شكنجه‏هايى كه بر كتف او وارد مى‏شد، براى هيچ جاندارى قابل
تحمل‏نبود».

از جمله آزار و شكنجه‏هايى كه پيامبر با آنها روبه‏رو مى‏شد اين بود كه روزى ابوجهل -يكى از سران
قريش - سنگ بزرگى برداشت تا به پيامبر پرتاب كند و او را به قتل برساند، لذا مراقب او بود تا اين‏كه
وارد مسجد شد و به نماز ايستاد، وقتى به سجده رفت، ابوجهل خواست سنگ را بر سر او فرود آورد كه خداوند
در دل او هراس و وحشت انداخت، با اضطراب و پريشانى و رنگ پريده بازگشت.

ابوجهل بار ديگر مردى را فرستاد تا شكمبه شترى را مهيا كند، وقتى آماده كرد، آن را درحال سجده
پيامبر، بر سر مبارك آن حضرت افكند و هيچ يك از مسلمانان به دليل اين‏كه‏تعدادشان اندك بود و از
كفار قريش بيم و وحشت داشتند، جرأت نكردند آن را از سرمبارك پيامبر بردارند تا اين‏كه دخترش فاطمه
آمد و آن را از سر پدر برداشت.

يك بار ديگر ابوجهل در صفا از كنار پيامبر گذارش افتاد، او را آزرد و ناسزا گفت و به دين و آيين او
اهانت رواداشت.

روزى پيامبر اكرم(ص) در حالى كه سر مباركش پر از خاك‏هايى بود كه افراد نادان بر آن حضرت پاشيده
بودند وارد خانه‏اش شد.

يكى از دخترانش خاك تن او را مى‏شست و مى‏گريست و پيامبر بدو مى‏فرمود:

دخترم گريه مكن، خداوند حافظ و نگاهبان پدر توست.

/ 300