پندى در عزم و اراده
از جمله صفات پسنديدهاى كه انسان بايد بدان آراسته شود، داشتن عزم و اراده قوى است تا بتواند باكليه پيشامدها از قبيل مشكلات و گرفتارىها دست و پنجه نرم كند.نوح(ع)، پيامبر خدا، در خلال دعوت خويش كه مدتى زياد به طول انجاميد،از برجستهترين الگوهاى عزم و
اراده قوى و خلل ناپذير، براى ماست، چرا كه وى در تصميم، اراده و اعتقاد خود، كوچكترين سستى و
تزلزلى به خويش راه نداد. از جمله موارد برجسته و بارزى كه قرآن در اين باره از او ارائه مىدهد، اين
است كه وى به طور مستمر و آشكارا و نهان، قوم خود را به ايمان به ذات حق دعوت كرد، ولى آنان به طور كلى
دعوت او را ردّ كردند تا آنجا كه از شنيدن صدا و نگريستن به آن حضرت نيز خوددارى كردند و اين، اوج
روگردانى و بىاعتنايى به او و جريحهدار شدن احساسات آن بزرگوار بود.از اين گذشته به آن حضرت نسبت ديوانگى دادند: «إِنْ هُوَ إِلّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا
بِهِ حَتّى حِينٍ»(5).كمى كه جلوتر مىرويم جلوه ديگرى از صلابت اراده و عزم آن بزرگوار نمودار مىشود و آن وقتى است كه
وى با شهامت و دليرى به تهديدات آنها پاسخ مىداد و از دعوت خويش دست برنمىداشت: «لَئِنْ لَمْ
تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ المَرْجُومِينَ».ولى نوح(ع) در برابر تهديد آنها عقبنشينى نكرد و به پيشگاه پروردگار خود روآورده، عرضه داشت: «قال
ربّ إن قومى كذّبون فَافْتَحْ بَيْنِى وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِى وَمَنْ مَعِىَ مِنَ
المُؤْمِنِينَ».گاهى فرازى ديگر از اراده پولادين او را ملاحظه مىكنيم كه تمسخر قوم خود را در حالى كه با شرح صدر و
اطمينان و يارى خدا به ساختن كشتى مشغول است تحمل مىكند:«وَيَصْنَعُ الفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ
تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ
يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ».ولى خاستگاه، اين اراده قوى و پايه و اساس آن در وجود نوح(ع) چه بود؟در حقيقت، اين خاستگاه، ايمان
قوى او به پروردگار و توكل وى در تمامى پيشامدهاى ناگوار و دشوارىها، برخداى خويش بود.
مبارزه با خويشاوند گرايى
ارتباط خويشاوندى، پيوسته ازمهم ترين انگيزههايى بوده كه انسان به آن تمايل نشان داده و بخش بزرگىازفداكارىها و تمايلات شخصى خود را بدان اختصاص داده است.اسلام نيز به ارتباط خويشاوندى، توجه و
عنايت بسيار زيادى مبذول داشته است، زيرا طبيعت انسان و مصلحت او بر توجه به اين ارتباط و انجام
دستوراتِ آن استوار است.امّا با اين همه، رعايت پيوند خويشاوندى و عملى شدن آن داراى شرطى اساسى است
و آن شرط، ايمان به خدا و عمل به دستورات آيين الهى است. بنابراين، فرد مسلمان نبايد كسانى را كه به
خدا كفر مىورزند و از او نافرمانى مىكنند دوست بدارد؛ هر چند آن فرد، نزديكترين شخص نَسَبى او
باشد. در قرآن كريم آمده است:لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ
وَرَسُولَهُ وَلَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ
أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الإِيمانَ؛(6)شما كسى را نمىتوانى بيابى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان داشته باشد، ولى دوستدار كسانى باشد كه
نافرمانى خدا و رسول او مىكنند، هر چند پدران و پسران و يا برادران و يا فاميل آنها باشند، چنين
افرادى دلى سرشار از ايمان دارند.قرآن، در داستان حضرت نوح(ع) شاهد زندهاى در اين رابطه براى ما ارائه داده است:مهر و عاطفه نوح(ع) به فرزندش سبب شد تا وى از خداوند درخواست كند كه پسرش را ازهلاكت برهاند، ولى
خداوند وى را بر آن كار نكوهيد و آن را عملى جاهلانه، كه از شأن وى به دور است، تلقى كرد: «وَنادى
نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ ربِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَإِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَأَنْتَ
أَحْكَمُ الحاكِمِينَ * قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ
فَلا تَسْأَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّى أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الجاهِلِينَ»(ترجمه آن گذشت).