هدهد مشاهده كرديم و نشانههاى دال بر پيامبرى شما را، كه از زبان فرستادگان خود شنيديم، به قدرت
خداوند و صحت پيامبرى شما آگاهى پيدا كرده و از همان زمان ايمان آورده بوديم، ولى از آنجايى كه ميان
مردمى كافر پيشه زندگى مىكرديم، نتوانستيم ايمان خود را ابراز و اعلان كنيم و همين سبب شد كه آن را
كتمان نموده تا زمانى كه به پيشگاه تو در آييم:قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ *
فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَهكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينا العِلْمَ مِنْ قَبْلِها
وَكُنّا مُسْلِمِينَ * وَصَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ
قَوْمٍ كافِرِينَ؛(12)گفت: تخت بلقيس را برايش تغيير شكل دهيد تا ببينيم، آيا آن را مىشناسد يا فردى است كه قدرت شناخت
ندارد، سپس هنگامى كه بلقيس وارد شد بدو گفته شد:آيا تخت شما اين چنين بود. وى اظهار داشت گويا همين
گونه بود و ما قبل از اين، به امور آگاه بوده و تسليم امر خدا بوديم و سليمان او را از پرستش خورشيد
بازداشته هرچند قبل از آن در زمره كافران بود.
بلقيس در كاخ سليمان
سليمان براى اينكه شكوه و عظمت شيوههاى مهندسى را كه در ساختن كاخها به كار رفته بود به بلقيسنشان دهد. به صنعتگران ماهر و چيرهدست دستور داد تا در منطقهاى خوش آب و هوا، كاخى از شيشه و بلور
شفاف و صاف براى او بنا كردند و نهر آبى را از زير آن عبور دادند، به نحوى كه گويى بركهاى از آب به
وجود آمده بود، و سپس سليمان در صدر آن بر تخت پادشاهى تكيه زد و نزد بلقيس فرستاد تا به دربار او راه
يابد. به بلقيس گفته شد:براى ديدار با سليمان وارد كاخ شو. بلقيس با مشاهده اين كاخ، وجودش را اضطراب
فراگرفت و تصور كرد كاخ را آب فراگرفته است، لذا پوشش پاى خود را بالا زد تا لباسش در اثر تماس با آب
مرطوب نشود و وارد كاخ شد، سليمان در اين هنگام كه مىخواست به او اطمينان خاطر داده و ازاضطراب وى
بكاهد، بدو گفت:اين كاخ از شيشه و بلور شفاف ساخته شده است و بلقيس چنان منظرهاى را تا آن زمان
نديده بود، بلقيس كه آن همه مورد احترام سليمان قرار گرفت و به واقعيتى كه بر او پوشيده بود پى برد،
لذا به پيشگاه خداوند عرضه داشت:پروردگارا، من با پرستش خورشيد بر خود ظلم و ستم روا داشتم، اى خداى
جهانيان، اينك همراه با سليمان
در برابر عظمت تو كُرنش مىكنم؛ زيرا تنها تو شايسته پرستشى:قِيلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها
قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى
وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ؛(13)به بلقيس گفته شد وارد كاخ شو، وقتى او كاخ را نگريست تصور كرد آبگيرى است، لذا جامه از ساق پاهاى خود
برگرفت، سليمان بدو گفت:اين كاخى است كه از آبگينه شفاف ساخته شده، بلقيس عرضه داشت:پروردگارا، من
به خويشتن ستم روا داشتم و اينك با پيامبر تو سليمان تسليم پروردگار عالميان گرديدم.
مرگ سليمان
قرآن ماجراى مرگ سليمان(ع) را اين گونه بيان مىكند:فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلّا دابَّةُ الأَرْضِتَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ
الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِى العَذابِ المُهِينِ؛(14)و آنگاه كه مرگ را براى سليمان مقدر كرديم، موريانهاى كه عصاى او را خورده بود آنها را بر مردن
سليمان راهنمايى كرد و زمانى كه بدن سليمان فرو افتاد، پريان دريافتند كه اگر اسرار غيب را
مىدانستند در عذاب ذلّت و خوارى باقى نمىماندند.مفسران در تفسير اين آيه شريفه قرآن، نظريات گوناگون دارند كه برخى از آنها دور از عقل و انديشه است،
ولى آنچه منطقى به نظر مىرسد مطلبى است كه عبدالوهاب نجار آن را نقل كرده است.